عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶ - اظهار عاشقی کردن مرجانه با شهریار گوید
بدان دز همی بود و خون میگریست
چگویم که از درد چون میگریست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۱ - بیتابی کردن سام نریمان از حرمان پریدخت
برین گونه میگفت و خون میگریست
چه گویم در آن لحظه چون میگریست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۴ - خطاب کردن سام با شمع و رای زدن
چگویم که آن لحظه چون میگریست
غمش گفت با شمع خون میگریست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۲ - سخن گفتن سام نریمان با نهنکال دیو ناپاک
ستایش همی کرد و خون میگریست
چگویم در آن لحظه چون میگریست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۹ - یاری نمودن تکش خان بر سام و جنگیدن بر فغفور چین
که از هجر دلدار خون میگریست
چه گویم کز اندوه چون میگریست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۵۲ - دعا کردن سام و باریدن باران به دوزخ شداد
به یاد پریدخت خون میگریست
چگویم که از درد چون میگریست
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳
دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست
سوز من میدید شمع و از من افزون میگریست
گریه تلخ صراحی نیز بیچیزی نبود
غالبا از شوق آن لبهای میگون میگریست
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست
سوز من میدید شمع و از من افزون میگریست
گریه تلخ صراحی نیز بیچیزی نبود
غالبا از شوق آن لبهای میگون میگریست
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
شیشهٔ می دور از آن لبهای میگون میگریست
تا دل خود را دمی خالی کند، خون میگریست
دوش بر سوز دل من گریهها میکرد شمع
چشم من آن گریه را میدید و افزون میگریست
آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
از غم لیلی به وادی گرچه مجنون میگریست
گر رموز عشق دانی لیلی افزون میگریست
رفته در محفل سخن از آتشینرویی که دوش
شمع را دیدم که از اندازه بیرون میگریست
خون ز چشم آشنا میریخت در بزم وصال
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون میگریست؛
زود رفتی و ندیدی، کز غمت چون میگریست؟!
آنکه میخندید بر حالم، ز عشقت پیش ازین؛
گر به این زاری مرا میدید، اکنون میگریست
شب، به کویت گریه میکردم من و، بر حال من؛
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۴۳ - رفتن حضرت صدیقه ی صغرا، زینب (س) به قتلگاه
بدو دیده ی درع خون می گریست
شگفتا ز آهن که چون می گریست
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۲۹ - رای زدن مختار با یاران خویش
بدینسان همی گفت و خون می گریست
زغیرت ندانم که چون می گریست
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۵ - نامه فرستادن کوفیان به مصعب
چه گویم که مختار چون می گریست؟
نه اشک روان بلکه خون می گریست