از غم لیلی به وادی گرچه مجنون میگریست
گر رموز عشق دانی لیلی افزون میگریست
رفته در محفل سخن از آتشینرویی که دوش
شمع را دیدم که از اندازه بیرون میگریست
خون ز چشم آشنا میریخت در بزم وصال
وای بر بیگانه کآنجا آشنا خون میگریست
آه دردآلود را در دل نهفتم شام هجر
آسمان از بس که از بیم شبیخون میگریست
دیده خونبار ما بود آنکه در محفل طبیب
هر زمان در حسرت آن لعل میگون میگریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و اندوه عشق سخن میگوید. شاعر به عشق مجنون و لیلی اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر مجنون برای لیلی میگرید، خود لیلی نیز باید به خاطر عشقش بگرید. او به محفل عشق اشاره میکند و میگوید که چه اندازه از درد و حسرت در آن فضا جاری است. همچنین، شاعر احساسات عمیق خود را در مورد عشق و درد دلش در دل محبوبش و در مواجهه با ناامیدیها و جداییها بیان میکند. سخن از اشک و گریه به خاطر عشق و تحمل درد در دل، تصاویر عاطفی عمیقی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگرچه مجنون به خاطر غم لیلی در بیابان میگریست، اما اگر به حقیقت عشق آگاه باشی، میفهمی که لیلی حتی بیشتر از او گریسته است.
هوش مصنوعی: در جمعی صحبت از زیبایی و جذابیت عایی میشد که در شب گذشته شمعی را دیدم که به شدت میسوخت و اشک میریخت، گویی دچار بغض و اندوه بود.
هوش مصنوعی: در مراسم دیدار و نزدیکی، اشک از چشمان آشنایان میریخت، افسوس بر بیگانهای که در آنجا، آشنا گریه میکرد.
هوش مصنوعی: در دل خود آهی پر از درد و غم پنهان کردم، زیرا شبهای دوری از معشوق چنان بر من فشار آورده بود که مانند آسمان، از ترس حملهای غمانگیز، در حال گریه بودم.
هوش مصنوعی: چشمان پر از اشک ما به خاطر کسی بود که در جمع پزشکها همیشه به یاد آن دانههای زیبا و دلفریب، میگریست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون میگریست
سوز من میدید شمع و از من افزون میگریست
گریه تلخ صراحی نیز بیچیزی نبود
غالبا از شوق آن لبهای میگون میگریست
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
[...]
شیشهٔ می دور از آن لبهای میگون میگریست
تا دل خود را دمی خالی کند، خون میگریست
دوش بر سوز دل من گریهها میکرد شمع
چشم من آن گریه را میدید و افزون میگریست
آن نه شبنم بود در ایام لیلی، هر صباح
[...]
آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون میگریست؛
زود رفتی و ندیدی، کز غمت چون میگریست؟!
آنکه میخندید بر حالم، ز عشقت پیش ازین؛
گر به این زاری مرا میدید، اکنون میگریست
شب، به کویت گریه میکردم من و، بر حال من؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.