گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴

 

دلا‌ تا کی همی جویی منی را

چه داری دوستْ هرزه دشمنی را

چرا جویی وفا از بی‌وفایی

چه کوبی بیهُده سرد آهنی را

اَیا سوسن بناگوشی که داری

[...]

رودکی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

دلا تا کی همی جوئی منی را

چه داری دوست هرزه دشمنی را

چرا جوئی وفا از بی وفائی

چه کوبی بیهده سرد آهنی را

ایا سوسن بناگوشی که داری

[...]

قطران تبریزی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۶ - در مدح شهاب الدین خالص

 

بزرگ حضرت او کعبه مرتمنی را

جناب عالی او قبله اهل معنی را

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

چگونه راست آید رهزنی را

که ریزد آبروی چون منی را

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » جواب پدر

 

چه خواهی کرد دنیای دَنی را

سرای مَکر و جای دشمنی را

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

دیدم رخ خوب گلشنی را

آن چشم و چراغ روشنی را

آن قبله و سجده گاه جان را

آن عشرت و جای ایمنی را

دل گفت که جان سپارم آن جا

[...]

مولانا
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۵ - در بیان گرفتاری فرهاد به کمند عشق شیرین

 

نباشد قابلیت چون منی را

قبول خاطر سیمین تنی را

وحشی بافقی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۹

 

بیرون نکنی تا ز سر این کبر و منی را

دیدار نه بینی رخ یار یمنی را

تا جلوه دهد چهره زیبا خود آن یار

بزدای ز آئینه دل زنک منی را

برقامت جان جامه هستی نزده چاک

[...]

نورعلیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۲ - التلوین

 

بجا بگذاشتن حال سنی را

مقید گشتن احوال دنی را

صفی علیشاه
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

در پیرهن ای ماه نهفتی بدنی را

و آکنده‌ای ای سرو به گل پیرهنی را

جز سیم بناگوش تو در زلف معنبر

پرورده مگر سایه سنبل سمنی را؟

نفروزد اگر پرتو روی تو به گلشن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای کرده بنا چشم تو عاشق فکنی را

و ای بسته میان ترک تو نخجیر زنی را

چشمت به صف مژگان گویی شه ترک است

کاماده شده معرکه تهمتنی را

حسن تو امیری است که بر بام نه افلاک

[...]

افسر کرمانی