ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۳
ای آنکه تراست عار از دیدن من
مهرت باشد به جای جان در تن من
آن دست نگار بسته خواهم که زنی
با خون هزار کشته در گردن من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل
که تا جانم بماند در تن من
گل خورشید رخ باشد زن من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
دل من گر نبودی دشمن من
چنین عاصی نبودی در تن من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
برفت آن دل که بودی دشمن من
همه چیزی دگر شد در تن من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
بسی آهو بگفتی بر تن من
دو صد چندان که گوید دشمن من
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹ - در وصف شراب فرماید
ای باده! فدای تو همه جان و تن من
کز بیخ بکندی ز دل من حزن من
خوبست مرا کار به هر جا که تو باشی
بیداری من با تو خوشست و وسن من
با تست همه انس دل و کام حیاتم
[...]
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
بگرفت شها قضای بد دامن من
تا لشکر غم نشست پیرامن من
گر خست به تیر تو دل روشن من
بخت تو نگاه داشت جان در تن من
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸
ای رخ تو بهار و گلشن من
همچو جانست عشق در تن من
راست چون زلف تو بود تاریک
بی رخ تو جهان روشن من
همچو خورشید و ماه در تابد
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره » بخش ۱۲۰ - ۳۷ - النوبة الثالثة
دانی که سر کوی تو بد معدن من
دانی که بنا کام بد این رفتن من
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۴
تا بشنودم کاهوی شیرافکن من
ماتم زده شد چون دل بیمسکن من
حقا و به جان او که جان در تن من
بنشست به ماتم دل روشن من
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۷
شمع آمد و گفت: چون منم دشمنِ من
کوکس که به گازی ببُرد گردنِ من
گر بُکْشَنْدم تنم بماند زنده
ور زنده بمانم بنماند تنِ من
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
چو ابراهیم گشتم بت شکن من
یقین دارم وجود جان و تن من
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۰
ای هیچ نخورده غم بغم خوردن من
ناگشته بپرسشی بپیرامن من
یکبار درین تن بکمارم درگیر
باشد که بسوزد دل تو بر تن من
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۱
گر رنجه کنی قدم بپرسیدن من
روشن کنی از جمال خود مسکن من
مانندۀ پسته ام که بتوانی دید
خونین دل من در استخوان تن من
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۲
شمعم که شدست جان من دشمن من
صد تو غم دل گرفته پیرامن من
بر یاد لب تو وقت جان دادن من
جان خنده زنان برون شود از تن من
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲۳
ای ماه لطیف جانفزا خرمن من
وی ماه فرو کرده سر از روزن من
ای گلشن جان و دیدهٔ روشن من
کی بینمت آویخته بر گردن من
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱
ای دست تو آتش زده در خرمن من
تو دست نمیگذاری از دامن من
این دست نگارین که به سوزن زدهای
هرچند حلال نیست در گردن من
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق
که برداری غم از پیراهن من
نهی مقصود من در دامن من
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون
چو قمری هست تا سر بر تن من
بود طوق تو اندر گردن من