تا چه آید بر من از حمدان من
وز بلای کیر من بر جان من
چند سرگردانی مردم دهد
این کل ِ یک چشم سرگردان من؟
گه گریبانم بدرّد قحبهای
گاه کنگی بشکند دندان من
درد بیدرمانم از حد در گذشت
غافل است از درد بیدرمان من
گوئی آن گلبرگ خندان آورد
رحمتی بر دیدهٔ گریان من
گه ببینم این ِ خود در آن ِ او
دولت این باشد که گردد آن ِ من
روز حسرت میگذارم، تا شبی
گنبدش را تر کند باران من
دو عنابی در میان پای او
سهمگن باشد به بادنجان من
روز و شب دستان عشقش میزنم
وان دو دستی فارغ از دستان من
هر چه خواهد، هرچه گوید، گو بگو
از بدی ّ و نیکویی در شأن من
جز متاع خویشتن نتوان فروخت
این بضاعت بود در انبان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.