گنجور

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به هزار غم پراگنده شود

رودکی
 

خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ نهم - در بیان آن که تصوف چیست و عارف کیست؟

 

چون جان تو در علم یقین زنده شود

تن در سر این کار ترا بنده شود

توفیق در این هردو چو گردید رفیق

می دان که دل از جهان ترا کنده شود

خواجه عبدالله انصاری
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۱

 

روزی که نهالِ عمر من کنده ‌شود،

و اجزام ز یک‌دگر پراکنده شود؛

گر زان‌ که صراحیی کُنند از گِل من،

حالی که ز باده پُر کنی زنده شود.

خیام
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴ - باد صبا

 

دم عیسی است مگر باد صبا

که دل مرده بدو زنده شود

گل چو بدعهدی و رعنائی کرد

دولتش زود پراکنده شود

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان ملکشاه سلجوقی

 

از حمل مهر چو تابنده شود

کوکب از شاخ درخشنده شود

دم عیسیست مگر باد صبا

که دل مرده بدو زنده شود

زعفران در دهن غنچه نهد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۶۷

 

هر سر که به تیغ عشق افکنده شود

در مرتبه بر ملایکش خنده شود

بویی زمی وصال باید ورنِه

عاشق به دم صور کجا زنده شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۶۵

 

عاشق باید که عشق را بنده شود

ورنه به هوس رود پراکنده شود

عیسی منم و معجز من این نفس است

هر کس که ببیند این نفس زنده شود

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

هرگونه زراه صدق گویند شود

مجموع بقول او پراگنده شود

هر لفظ که نیست جان معنی با او

دشوار دل مرده بدو زنده شود

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۰

 

گوید چونی خوشی و در خنده شود

چون باشد مردهٔ ای که او زنده شود

امروز پراکنده نخواهم گفتن

هرچند که راه او پراکنده شود

مولانا
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

گر چو پسته دهن تنگ تو در خنده شود

پسته را پوست ز تن پیش تو برکنده شود

چون ببیند قد و بالای تو را نیست عجب

سرو آزاد به جان و دل اگر بنده شود

جانم آن دم که ز رخ پردهٔ تن بردارد

[...]

ناصر بخارایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - وله ایضا

 

ای جوان بخت مدبر که در اصلاح امور

خرد پیر ز تدبیر تو شرمنده شود

در روا کردن حاجات شتابی داری

کز تو امسال روا حاجت آینده شود

هستی ای خسرو فرهاد لقب قابل آن

[...]

محتشم کاشانی