اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۶۷
هر سر که به تیغ عشق افکنده شود
در مرتبه بر ملایکش خنده شود
بویی زمی وصال باید ورنِه
عاشق به دم صور کجا زنده شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
چون جان تو در علم یقین زنده شود
تن در سر این کار ترا بنده شود
توفیق در این هردو چو گردید رفیق
می دان که دل از جهان ترا کنده شود
روزی که نهالِ عمر من کنده شود،
و اجزام ز یکدگر پراکنده شود؛
گر زان که صراحیی کُنند از گِل من،
حالی که ز باده پُر کنی زنده شود.
عاشق باید که عشق را بنده شود
ورنه به هوس رود پراکنده شود
عیسی منم و معجز من این نفس است
هر کس که ببیند این نفس زنده شود
هرگونه زراه صدق گویند شود
مجموع بقول او پراگنده شود
هر لفظ که نیست جان معنی با او
دشوار دل مرده بدو زنده شود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.