فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
بد اندیشان در ختانش بکندند
در و دیوار او بر هم فگندند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
به مهمانان همه خوبی پسندند
نه زین سان در میان برف بندند
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را
به مهمانان همه خوبی پسندند
نه زین سان در میان برف بندند
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
باز در زلف بنفشه حرکات افکندند
دهن زرد خجسته به عبیر آگندند
در زنخدان سمن، سیمین چاهی کندند
بر سر نرگس مخمور طلی پیوندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۷۹ - فی الحذر عنالقدر
چون چراغند اگرچه در بندند
زانکه جان میکنند و میخندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۴ - فی التّمثّل
چون به شهر آن کسان که خرسندند
کمر از بهر خواجگی بندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۱۹ - در دوازده برج گوید
خوب رویند و زشت پیوندند
همه گریان کنان و خوش خندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۱ - حکایت در عدل سلطان
رخت بر باد گشته در بندند
برخود و عادلان همی خندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین » بخش ۳۷ - اندر هجو حکیم طالعی گوید
گرچه بیرون برآن سخن خندند
دل درون در ز خشم دربندند
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۲۰ - اندر افتخار خویش فرماید
مه که خورشید را برو بندند
چون جدا گشت ازو برو خندند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۵ - در هجای بخیلی گفته
ممسکی جست مر مرا در بلخ
که همه شهر اندر آن بندند
تا ببینند خواجه کجاست
کس ندیدست و جمله خرسندند
من ندیدم ولیک تا نه چرا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
بلبلان رخت به باغ افگندند
زاغ را بار سفر می بندند
دل لاله به عبیر آلودند
دهن باد به مشگ آگندند
باغ با باد صبا هم سخن است
[...]
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الصائغ و السیاح » بخش ۲
خوبرویان زشتپیوندند
همه گریانکنان خوش خندند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
نه چندان صید گوناگون فکندند
که حدش در حساب آید که چندند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
به خنده گفت اگر پیران نخندند
کجا طفلان ستمکاری پسندند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
دگر گفتی که آنان کهارجمندند
چنین بر روی مهمان در نبندند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
وین چنین دیو در جهان چندند
کهابلهند و بر ابلهان خندند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار
تا چهل روز خاک میکندند
در جهان گورکن چنین چندند