گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۳

 

ما را نبود دلی که خرم گردد

خود بر سر کوی ما طرب کم گردد

هر شادی عالم که به ما روی نهد

چون بر سر کوی ما رسد غم گردد

ابوسعید ابوالخیر
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

آنی که دل من از تو خرم گردد

روی تو همی چراغ عالم گردد

چون از سختی دلم پر از غم گردد

چون بنگرمت غم از دلم کم گردد

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

چو آن زلف بخم بینم ز غم پشتم بخم گردد

چو آن چشم دژم بینم روان من دژم گردد

چو بر من بگذرد شادان دل من جفت غم گردد

رخ دینار گون من ز دیده پر درم گردد

چو آن زلفین چون سنبل بگرد گل رقم گردد

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

همی چون مشتری نامش بگیتی در علم گردد

همه احکام اقلیمش بفرمان قلم گردد

جهان از عدل او بی بیم چون خان حرم گردد

زمین از داد او آباد چون باغ ارم گردد

همه گیتی ز دست او بجودی بی درم گردد

[...]

قطران تبریزی
 

عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۰

 

ای بس که فلک در صف انجم گردد

تا یک مردم تمام مردم گردد

جان تو کبوتریست پرّیده ز عرش

هرگاه که هادی نشود گم گردد

عطار
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح فخر الملک

 

خنک آن دل که ز تیمار تو خرم گردد

خرم آن سینه کز اندوه تو بی غم گردد

هر که را سینه ز اندوه تو بی غم نشود

کی دل از تاب غم عشق تو خرم گردد

پرتو شمع جمالت چو پراکنده شود

[...]

امامی هروی
 

مجد همگر » دیوان اشعار » معمیات » شمارهٔ ۷

 

مرد چون قلب نام خویش اندوخت

اندر این دور محتشم گردد

چون از این رمز گشت خالی مرد

فتح نامش ز غصه ضم گردد

مجد همگر
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش حضرت رسول (ص)

 

چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد

وجود غیر حق در چشم توحیدش عدم گردد

کمر بندد قلم کردار سر در پیش و لب بر هم

به هر حرفی که پیش آید به تارک چون قلم گردد

ز چوگان ملامت نادر آن کس روی برتابد

[...]

سعدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۷ - در بی‌وفایی جهان و خرسندی به حکم قضا

 

روغنش در چراغ کم گردد

پشتش از بار خرزه خم گردد

اوحدی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۴

 

گر ترا روی زمین جمله مسلم گردد

تو مپندار که حرص از دل تو کم گردد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۷۴

 

گر مرا اطعمه دهر مسلم گردد

اشتهایم عجب ار یک نفسی کم گردد

زلبیای عسل این دم چه مرادی به از آن

که در انگشت من خسته چو خاتم گردد

چو شود گرسنه همکاسه مرا بر سر خوان

[...]

صوفی محمد هروی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

دل که با درد غم عشق تو محرم گردد

جانم از خوردن غمهای تو خرم گردد

فعل و اسماء و صفات تو که عین ذاتند

به کمالات یقین رهبر آدم گردد

بخلافت بنشیند بسر صدر جلال

[...]

کوهی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تخت‌نشینی

 

که چون خسرو به دهر کم گردد

خسرو عالم عدم گردد

هلالی جغتایی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - مطایبه

 

ای که از تهمت مؤثر تو

عدل با علم منقسم گردد

بشنو این قطعه کز لطافت آن

تهمت و طعنه منهزم گردد

دل عرفی نگر که در شهوت

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸۰

 

تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد

که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد

قضا چو تیغ برآرد گشاده ابرو باش

که این سلاح ز چین جبین دو دم گردد

قدم ز دایره اختیار بیرون نه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱۵

 

گر چنین سرو ز بالای تو درهم گردد

طوق هر فاخته ای حلقه ماتم گردد

دولتی را که چو خورشید رسد وقت زوال

نورش افزون شود و سایه او کم گردد

صائب تبریزی
 
 
۱
۲