گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

از پلیدی ننگ عالم میشود

نامش از عالم بیک دم میشود

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۱۹ - در بیان تواضع و ترک تکلف

 

از تواضع خاک مردم می‌شود

نور و نار از سرکشی گم می‌شود

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۷۷ - در بیان فقر و صحبت درویشان

 

با فقیران هر که همدم می‌شود

در سرای خلد محرم می‌شود

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۱ - گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم

 

بانگ زشتم مایهٔ غم می‌شود

مهر خلق از بانگ من کم می‌شود

مولانا
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود

عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست

همچو نوروزی که واقع در محرم می‌شود

قتل ما هرگاه باشد می‌توان، تعجیل چیست

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۲

 

گلشن حسن از بهار عشق خرم می‌شود

اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می‌شود

پیش پا دیدن بلا گردان سنگ تفرقه است

ایمن است از سنگ طفلان شاخ چون خم می‌شود

دشمن خود را به کام خویش دیدن مشکل است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۳

 

می‌شود عارف خجل نادان چو ملزم می‌شود

می‌کشد ناموس عالم هرکه آدم می‌شود

کیمیای تازه‌رویی در بغل داریم ما

خار در پیراهن ما سبز و خرم می‌شود

نیست از زخم زبان پروا اسیران ترا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵۷

 

گنج در ویرانه من مار ارقم می‌شود

زعفران در سینه من ریشه غم می‌شود

از عصای خود خطر دارند کوران وقت جنگ

بی‌بصیرت از دلیل خویش ملزم می‌شود

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

سنبل از تاب خم موی تو، درهم می‌شود

غنچه از شرم گل روی تو، شبنم می‌شود

گشت داغم دلنشین‌تر، در هوای نو بهار

ز آنکه بهتر مهر گیرد، صفحه، چون نم می‌شود

لطف می‌گردد به ما، تا می‌رسد بیداد تو

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۶

 

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود

برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین

چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۲

 

جوهر تمکین مرد از لاف برهم می‌شود

ما و من چون بیش‌ می‌گردد حیا کم می‌شود

نیست آسان ربط قیل و قال ناموزون خلق

سکته می‌خواند نفس تا لب فراهم می‌شود

رفت ایامی‌ که تقلید انفعال خلق بود

[...]

بیدل دهلوی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

این همه هم جور و ستم می‌شود

از تو ز یک بوسه چه کم می‌شود

ایرج میرزا