گنجور

 
واعظ قزوینی

سنبل از تاب خم موی تو، درهم می‌شود

غنچه از شرم گل روی تو، شبنم می‌شود

گشت داغم دلنشین‌تر، در هوای نو بهار

ز آنکه بهتر مهر گیرد، صفحه، چون نم می‌شود

لطف می‌گردد به ما، تا می‌رسد بیداد تو

زخم ما را آب شمشیر تو، مرهم می‌شود

از پی هم‌درد می‌گردد، دل بی‌تاب من؛

موم من گر شمع گردد، شمع ماتم می‌شود!

کی شوی بر نفس خود فرمانروا بی‌داغ عشق!

بر سر دیوان سلیمانی به خاتم می‌شود

می‌شود محروم، هرکس می‌کند کسب هنر

می‌رود بیرون ز جنت، هر که آدم می‌شود!

شیخ پیری می‌رسد اینک، به صد عز و وقار

از تواضع قامت ما پیش او خم می‌شود

ما سیه‌روزان غم‌پرور، به محنت زنده‌ایم

سبز برگ عیش ما از نخل ماتم می‌شود

جز دل بی‌غم نباشد سنگ راه بندگی

می‌شوم غمگین دل واعظ چو خرم می‌شود!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

زخم‌های شانه از زلفت فراهم می‌شود

بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می‌شود

عیش اگر هم رو دهد بی‌تلخی اندوه نیست

همچو نوروزی که واقع در محرم می‌شود

قتل ما هرگاه باشد می‌توان، تعجیل چیست

[...]

صائب تبریزی

گلشن حسن از بهار عشق خرم می‌شود

اشک بلبل رنگ چون گرداند شبنم می‌شود

پیش پا دیدن بلا گردان سنگ تفرقه است

ایمن است از سنگ طفلان شاخ چون خم می‌شود

دشمن خود را به کام خویش دیدن مشکل است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
جویای تبریزی

‏ آتش آهم ز بس گلزار بی نم می شود

برگ گل سنگ ته دندان شبنم می شود

هر کرا در عین اقبال است چشمی بر زمین

چون مه و خورشید چشم اهل عالم می شود

در ریاض بندگی رعناتر از شاخ گلی است

[...]

بیدل دهلوی

جوهر تمکین مرد از لاف برهم می‌شود

ما و من چون بیش‌ می‌گردد حیاکم می‌شود

نیست آسان ربط قیل وقال ناموزون خلق

سکته می‌خواند نفس تا لب فراهم می‌شود

رفت ایامی‌که تقلید انفعال خلق بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه