سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱ - یمدح السلطان الاعظم مالک رقاب الامم سلطان سلاطین العالم یمین الدّولة و امین الملّة کهف الإسلام و المسلمین ابا الحارث بهرامشاهبن مسعود نوّر اللّٰه مضجعه
دشمنش دل نهاد بر کم دل
بیبها رایگان خورد غم دل
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
کرا در شهر برگویم غم دل
که آید در دو عالم محرم دل
دلی دارم همیشه همدم غم
غمی دارم همیشه همدم دل
دل عالم نمیدانم یقین دان
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
دلبر که بدو بود مرا مرهم دل
بگرفت کم من و نگیرد کم دل
با صبر توان نشست در ماتم دل
کو صبر که دست گیرد اندر غم دل
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید
از ایشان جوی اینجا مرهم دل
که ایشانند اینجا محرم دل
مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸
غمگسارا توشدی باکه گسارم غم دل
راز دارا پس از اینم که بود محرم دل
ای بسا دم که برآورد دلم با تو به مهر
تو فرو رفتی و هم با تو فرو شد دم دل
تا برفتی ز بر من دلم از دست برفت
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » سایر » سرود
منِ بی دل چه کنم پیشِ که گویم غم دل
که ندارم بجز از آه سحر همدم دل
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل
جا کن به دل و دیده، که غیر از تو نشاید
سلطان سراپرده چشم و حرم دل
ای صبر، کجایی؟ که ز حد میگذرد باز
[...]
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۲ - در صفت توحید حضرت باری عزاسمه
ز ابر دیده فیض عالم دل
ز داغ لاله رویان مرهم دل
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۸ - در صفت مرغزاری که شیرین در آنجا آسایش نموده و گفتگوی او با دایه در ستایش حسن خویش
جوانی صرف کرده در غم دل
شمرده زخم دل را مرهم دل
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱
در عشق تو ای غم ز غمت مرهم دل
ما را نه غم جان بود و نی غم دل
ماتمکدهایست کوی عشقت کانجا
دل ماتم جان دارد و جان ماتم دل
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵
صد شکر که عاقبت سر آمد غم دل
کرد آنکه دلم ریش شد او مرهم دل
شد دوزخ من بهشت اندوه و نشاط
بگرفت سپاه خرمی عالم دل
آمد سحری بدل سرافیل سروش
[...]
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۷
اندوه چو بیش شد گرفتم کم دل
دل ماتم من گرفت و من ماتم دل
امروز کجاست ور بود همدم دل؟
گفتن نتوان به غمگساران غم دل
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۷۸
مرا جان بر لب آمد از غم دل
نشینم تا به کی در ماتم دل؟
نه در دنیا نه مافیهاش، فایز!
نبینم عالمی جز عالم دل
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶
شکرلله که شدی باخبر از عالم دل
اندکی با تو توان گفت کنون از غم دل
زخم دل خوردی و از درد دل آگاه شدی
میتوان از لب تو جست کنون مرهم دل
دل ز کف دادی و بیدل شدی و بگرفته است
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
مرا شوریست بر سر از غم دل
نمیدانم کنون بیش و کم دل
ترشح میکند از دیده من
دمادم اشک خونین از یم دل
یکی امروز با ما سیر دل کن
[...]