فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
درو چون میوه از حکمت مثلها
چو ریحان بهاری خوش غزلها
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۱ - فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام
سرّ او بهر حلّ مشکلها
روح جانها و راحت دلها
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۳ - جواب دادن بلبل سلیمان(ع) را که هر مرغ لائق اسرار توحید نیست
که باشند این دو سه پژمرده دلها
بمانده پایشان در آب و گلها
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۳۱ - در تفسیر این آیه که ولنبلونکم بشیئی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرین. و هم در تفسیر این آیه که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم و اللّه یعلم و انتم لاتعلمون
زانکه دلها نمایدش گلها
پیش آن گل چه باشد این دلها
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نِمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها
خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری
که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲ - استقبال از حافظ
بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها
مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من
هنوز اندر رهت تخم وفا میروید از گلها
گر از گردون ملالی باشدت، بر عشق املا کن
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها
که می بخشد صفای می فروغ خلوت دلها
انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی
که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکلها
به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
نسیم الصبح زر منی ربی نجد و قبلها
که بوی دوست میآید ازآن فرسوده منزلها
چو گردد شوق وصل افزون چه جای طعن اگر مجنون
به بوی هودج لیلی فتد دنبال محملها
دل من پر ز مهر یار و او فارغ نبودهست آن
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
کؤوس الراح دارت خذ ید الساقی و قبلها
که باشد در کف او قوت جانها قوت دلها
ز صد سالک سوی مقصد یکی ره برد و باقی را
شد اندر راه دامنگیر آب و خاک منزلها
به جان اندر خطر در بحر غواصان پی گوهر
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
شراب لعل باشد قوت جانها قوت دلها
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
چو ز اول عشق مشکل بود و آخر هم چرا گویم
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
خوشا مستی که هشیار از حرم خیزد ازآن فارغ
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
رفیقان خاک نجد است این نگه دارید محملها
که آرد عشق یاران گریه بر آثار منزلها
به هر منزل بتان دلگسل بودی نمیدانم
ازین فرخنده منزلها چرا بستند محملها
ز اشک عاشقان بودهست پرگل راهشان اینک
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۶
هلال الکاس لم تکمل بشمس الراح کملها
که گردد چون شود پر این مه نو بدر محفلها
دلم آن موج زن دریاست ز اوصاف جمال تو
که افتد صد صدف گوهر ز هر موجش به ساحلها
به عزت باش با دلهای عالی همت ای خواجه
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۷
الا یا ایها الساقی می آمد حل مشکلها
ز می مشکل بود توبه ادر کاسا و ناولها
چو گردد کعبه رو لیلی ز مجنون بیش ازین ناید
که ریزد خون دل از دیده بر آثار منزلها
ز هر محمل چو آید بوی لیلی جای آن دارد
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳ - تتبع خواجه حافظ
رُموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها
که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکلها
سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل
سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفلها
دل و می هردو روشن شد نمیدانم که تاب می
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفلها
ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دلها
از آن روزست در دلها خیال دانه خالت
که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دلها
فغان ای کعبه جانها که در راه تمنایت
[...]
شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
کجا شد هودج لیلی که مجنون است از او دلها
ز سیل اشک عشاقش پر از خون است منزلها
ز عشقت مشکلی گرهست با پیر مغان میگو
که اندر شرح این معنی بود حلال مشکلها
بیا گر عاقلی حرص امل را خاک بر سر کن
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
ز آب چشم من گل شد، به راه عشق، منزلها
ندانم تا چه گُلها بشکفد آخر ازین گِلها؟
شکستی عهد و بر دلهای مسکین سوختی داغی
زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دلها!
من از خوبان بسی غمهای مشکل دیدهام، لیکن
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
بهار آمد صدایی برنمیآید ز بلبلها
مگر امسال رنگ دلربایی نیست در گلها
گل آمد نیست میل سیر گلشن نازنینان را
پریشان کرد گلهای چمن را این تغافلها
چو رغبت نیست در عاشق چه سود از آنکه محبوبان
[...]