گنجور

 
امیر شاهی

بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دل‌ها

مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزل‌ها

به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من

هنوز اندر رهت تخم وفا می‌روید از گل‌ها

گر از گردون ملالی باشدت، بر عشق املا کن

که عشق آمد در این شکل مدور حل مشکل‌ها

حریف بزم رندان را چه فکر از انتظار من

که پر می‌سوزد این پروانه را زان شمع محفل‌ها

در این میخانه گر صدر قبولی آرزو داری

چو شاهی همتی دریوزه می‌کن از در دل‌ها

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode