سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰
تن در غم تو در آب منزل دارد
دل آتش سودای تو در دل دارد
جان در طلب تو باد حاصل دارد
پس کیست که او نیل ترا گل دارد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۳ - فی اَنّ العقل سلطان الخلق و حجّة الحق
عقل کُل تخته زیر گُل دارد
هرکجا امر امر قل دارد
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۹ - در کفایت و رای پادشاهی
بنده زادی خود آن محل دارد
که ز وی شاه ما خلل دارد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۵۷ - الطریقة
هر دل که به کوی دوست منزل دارد
مقصود خود از دو کون حاصل دارد
از حلقهٔ خاص عشق آن کس باشد
کاوچتر به زیر علَم دل دارد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰
جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد
در جمع چنین مستان جامی چه محل دارد
گر بشکند این جامم من غصه نیاشامم
جامی دگر آن ساقی در زیر بغل دارد
جامست تن خاکی جانست می پاکی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
روی تو که ماه را خجل دارد
شاهی است که ملک جان و دل دارد
یک ترک ز لشکر جمال تو
از ملک ولایت چگل دارد
وآن سدره منتهای قد تو
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷
خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد
وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد
جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن
زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد
عاشق دلشده را پند خردمند چه سود
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
سراپای وجودم در محبت ، حال دل دارد
ز ذوق درد، بیرونم ، درون را مشتعل دارد
فغان از جلوهٔ حسنی که دل های شهیدان را
ز ننگ آرمیدن های حیرانی خجل دارد
گل امید ما را آفت پژمردگی نبود
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶
رسید آن مست و از گردن صراحی در بغل دارد
سوار است و گلستان را سمندش بر کفل دارد
ز دست چشم مست او عجب گر جان توان بردن
که مژگانی به خونریزی چو شمشیر اجل دارد
مرا از اهل مجلس رشک بر فانوس می آید
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹
دلم آن زلف سیه برد و تغافل دارد
که سر زلف ندارد، خم کاکل دارد
از سر شوق رود تا پی آن طرف کلاه
غنچه دامن به میان از پر بلبل دارد
صبح شد، مست من از خواب صبوحی برخیز!
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲
قلم من که سخن با ورق دل دارد
همچو خورشید بسی صفحه ی باطل دارد
بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم
لیلی عشوه طرازی که دو محمل دارد!
گر به تعمیر نشد حاجت این دیر خراب
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
ای آن که مسیح آنچه مجمل دارد
از علم آن را دلت مفصل دارد
راضی شده ام باز به ضعف دل خویش
زین دردسری که قرص صندل دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۶
رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟
کشتی بیجگران چشم به ساحل دارد
موج سد ره طوفان نشود دریا را
دل دیوانه چه پروای سلاسل دارد؟
نیست آیینه ما صاف چو شبنم، ورنه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰۷
خصم را عقل مقید به تحمل دارد
سیل را ریگ مسخر به تنزل دارد
از ثبات قدم ما دل تیغ آب شود
سیل در بادیه ما خطر از پل دارد
بس که چشمم ز پریشان نظری ترسیده است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۰
هنوز نرگس او مستی ازل دارد
هنوز ملک دل از غمزه اش خلل دارد
ز چرب نرمی گفتار می توان دانست
که خاتم لب او موم در بغل دارد
به پاکبازی آن خال اعتماد مکن
[...]
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶
زین دجله که طوفان به سر پل دارد
آبش مستی بیشتر از مل دارد
سالم جستی، مردی اگر پیش از مرگ
تا زنده بود شمع، تنزل دارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۴
دلم به لاله و گل بی رخت جدل دارد
بهار داغم از این عیش بیمحل دارد
به باغ خاطر ما هر طرف که می نگری
گلی شکفته که صد لاله در بغل دارد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۰۲ - واحد تبریزی
واحد که به کوی دوست منزل دارد
غم نیست اگر غم تو در دل دارد
پیوسته به تعمیر بدن مشغول است
بیچاره همیشه دست در گل دارد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۰۲ - واحد تبریزی
واحد که به کوی دوست منزل دارد
غم نیست اگر غم تو در دل دارد