×
فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
بدان چشمه آمد کجا خفته بود
بران دیو بدگوهر آشفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۳
چو رفتند بیداردل رفته بود
نه بخت چنان پادشا خفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۴ - داستان مهبود با زروان
بگفت آنچ زروان بدو گفته بود
سخن هرچ اندر نهان رفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۷ - داستان طلخند و گو
بگفت آنچ با مادرش رفته بود
ز مادر که برآتش آشفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۳۷
به آتش بداد آنچ پذیرفته بود
سخن هرچ پیش ردان گفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵۰
بگفت آنچ خاقان بدو گفته بود
که از کین آن کشته آشفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۵
شب تیره شاه جهان خفته بود
چو شیرین به بالینش بر جفته بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۶
که او را ستاره شمر گفته بود
ز گفتار ایشان برآشفته بود
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۲
به خسرو نمود آن کجا رفته بود
سخن هرچ پیران بدو گفته بود
فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۲
سخن سر به سر چون همه گفته بود
ز پیکار و جنگ آن کجا رفته بود
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
شه شام را جان و دل رفته بود
که در آتش عاشقی تفته بود