گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۷

 

بدان مایه‌ور نامدار افسرش

هم‌آنگه بیاراست خرم سرش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۱

 

اگر نیکویی بینم اندر سرش

ز یاقوت و زر آورم افسرش

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۱ - پیغام بهو به نزدیک گرشاسب

 

گِرم تخت مهراج و بُرّم سرش

ببخشم به تو گنج و هم افسرش

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش

 

یکی سرو پیوسته با مه سرش

چه ماهی که بُد عنبرین افسرش

اسدی توسی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۶ - رزم شهریار با نقابدار زرد پوش

 

جهان جوی برداشت بند از سرش

نهادش بسر بر دگر افسرش

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۶ - رزم شهریار با نقابدار سیه پوش گوید

 

سیه پوش گرزی بزد بر سرش

سپر خرد گشت و بر و افسرش

عثمان مختاری
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۱ - خطاب زمین بوس

 

هرکه نه در حکم تو باشد سرش

بر سرش افسار شود افسرش

نظامی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

آن بت که رخی بود ز مه خوبترش

از دور فلک ببین چه آمد بسرش

دی طوطی جان بود مگس بر شکرش

امروز مگس کشند در زیر سرش

ابن یمین
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۵ - حکایت

 

اجل افسر جم ربود از سرش

ملک زاده بر سر نهاد افسرش

آذر بیگدلی