عنصری » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
اندر شکنِ زلف، مرا بشکستی
وندر بندش، دلِ مرا دربستی
گویی که: «رسول، نزدِ من چفرستی؟»
دل باز فرست کز رسولم رَستی
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۲
عهدی به سر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بتان یکی نشکستی
تو پنداری به یک شهادت رستی
فردات کند خمار کاکنون مستی
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۵۸
ای بار خدا به حق هستی
شش چیز مرا مدد فرستی
ایمان و امان و تن درستی
فتح و فرج و فراخ دستی
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۶۲
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۹
جهانا عهد با من جز چنین بستی
نیاری یاد از آن پیمان که کردهستی
اگر فرزند تو بودم چرا ایدون
چو بد مهران ز من پیوند بگسستی؟
فرود آوردی آنچهش خود برآوردی
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ سوم - در احتراز و تمنیع از تضییع اوقات و تخریب عمر در بوالهوسی و لاطائلات
قولی بسر زبان خود بربستی
صد خانه پر از بتان یکی نشکستی
گفتی که بیک قول شهادت رستم
فردات کند خمار کامشب مستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
همه سالِه، به جَشنَ انْدر نِشَستی،
چُو یک ساعتْ دِلَش بر غَم نَخَستی.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
و گر رخ را در آب شور شستی
ز پیراهنش نی شکر برستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
ندانم چاره جز کام تو جستن
به افسون شاه را بر تو ببستن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
و گر بندش کسی بر هم شکستی
همان گه مردمِ بسته برستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
همیشه جای بی انبوه جُستی
که بنشستی به تنهایی گرستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به باغ اندر گل صد برگ جستی
به یاد روی او بر گل گرستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
دلم را تو بدین گفتار خستی
چو جانم را بدین زنهار بستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
مرا گر موی بر ناخن برستی
دل من این گمان بر تو نبستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ز جفت پاک چون ویرو گسستی
به افسون نیز موبد را ببستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
ز عشق و جام می او را دو مستی
ز مستی و ز هجرانش دو سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
منم بیمار و نالان، تو درستی
ندانی چیست بر من درد و سستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
نه روزی پادشاهی را ببستی
نه روزی بد سگالی را شکستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
بخور سوگند وز تهمت برستی
روان را از ملامتها بشستی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
چو از دست تو گیرم جام مستی
مرا مستی نیارد هیچ سستی