عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۲ - در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید
چنان مستغرقِ رازِ الستم
که اینجاگه صدف در هم شکستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
ز دیدارت چنان مستم که مستم
که چرخ دهر طلسم اینجا شکستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید
چو منصور تو من دیوانه هستم
که از خمخانهٔ ذات تو مستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
شکستم سوزن و رشته گسستم
حقیقت نیست گشتم تا که هستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
زهستی گرد تو یک پرده بستم
ابا تو اندر این خلوت نشستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
حقیقت آنچه میگویم که هستم
کنون در آخرش بت میپرستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
بده جامی که خود مست الستم
ولی ایجایگه من نیمه مستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
کف خاکم حقیقت هر چه هستم
که از دیدار و رخسار تو مستم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۵ - در سؤال کردن در صفات مرگ و حیات یافتن آنجا فرماید
من آن سیمرغ قاف قرب هستم
که بر منقار قاف اینجا شکستم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۶۸
برخود در کام و آرزو در بستم
وز محنت هر ناکس و کس من رستم
گر زاهد مسجدم و گر عاصی دیر
من مرد خودم چنانک هستم هستم
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۹ - ایضا له
من از تشریف مولانا چنان تنگ آمدم الحق
که در وی می گمان بردم که من ماهی در شستم
از آن دراعّۀ تنگم قبای صبر تنگ آمد
بلی چون تنگ روزیّم به رزق خویش پیوستم
چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش
[...]
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
گه هشیارم ز باده گاهی مستم
گاهی چو فلک بلند و گاهی پستم
گه مومن کعبه ام گهی کافر دیر
من ز آن خود آن چنان که هستم هستم
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده میکشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی)
دست از دلِ بیقرار شستم
و اندر سر زلف یار بستم
بیدل شدم و ز جان به یکبار
چون طُرّهٔ یار برشکستم
گویند چگونهای؟ چه گویم؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - مثلث
گفتم که: مگر جستم، وز دام بلا رستم
دل در پسری بستم، کز یاد لبش مستم
عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۱ - سر آغاز
بی خبر گشت عقل سرمستم
بیخود از جای خود برون جستم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶
تُرُش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدهستم
ز افسونهاش مجنونم ز افسانهاش سرمستم
بتان بس دیدهام جانا ولیکن نی چنین زیبا
توی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم
همه شب از پریشانی چنان بودم که می دانی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۸
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم
توی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم
مرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۹
بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم
شکسته بسته میگفتم پریر از شرح دل چیزی
تنک شد جام فکر و من چو شیشه خرد بشکستم
چو تخته تخته بشکستند کشتیها در این طوفان
[...]