ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی
در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین
شکر ز لبش میچین، تا چند ز کفر و دین؟
در زلف و رخ او بین، گبری و مسلمانی
گفتم که: مگر جستم، وز دام بلا رستم
دل در پسری بستم، کز یاد لبش مستم
چون رفت دل از دستم، چه سود پشیمانی؟
ساقی، می مهرانگیز، در ساغر جانم ریز
چون مست شوم برخیز، زان طرهٔ شورانگیز
در گردن من آویز، صد گونه پریشانی
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
بنشین تو و می میخور، خود را به چه رنجانی؟
با این همه هم میکوش، زهر از کف او مینوش
چون حلقهٔ او در گوش کردی ز غمش مخروش
چون پخته نهای میجوش از خامی و نادانی
در میکده چون او باش، میخواره شو و قلاش
می میخور و خوش میباش، مخروش و دلم مخراش
جان همچو عراقی پاش، گر طالب جانانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به زندگی شاد و بیخیال است. شاعر به رند و قلندری اشاره میکند که به جای نگرانی درباره دین و کفر، باید از لذتها و زیباییهای زندگی بهرهبرداری کند. او به دل درویش اشاره میکند که از حیرت و غم به دور است و باید با دوستانش در میکده به خوشی بپردازد. شاعر همچنین به عشق و شور و شوق میپردازد و خواهان تجربه می و مستی است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که زندگی باید با لذت و شادی سپری شود و نباید به مسائل سخت و غمانگیز فکر کرد.
هوش مصنوعی: ای مرد آزاد و بیپروا، نگران هیچ کس نباش و از هیچ چیز پرهیز نکن. گویی همه چیز در اندازههای کم و بیش یکسان است، چون دل درویش و آزاد است و هیچ قید و بندی ندارد.
هوش مصنوعی: از شدت گیجی و سردرگمی، حتی درد را هم نمیتوانم درمان کنم.
هوش مصنوعی: به خانه عشق برو و در کنار جوانی خوشبرخورد بنشین، و از لبانش شهد شیرینی بچش، تا کی میخواهی درگیر مسالههای کفر و دین باشی؟
هوش مصنوعی: در زلف و چهره او دیدی که چه جذابیتی دارد، انگار نه تنها افراد از مذهبهای مختلف بلکه هر کس را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: گفتم که آیا میتوانم از چنگال مشکلات خودم را رها کنم؟ دل من را به پسری سپردم که به خاطر یاد لبهایش سرمست شدهام.
هوش مصنوعی: وقتی که دل از دست من رفته، چه فایدهای دارد که افسوس بخورم؟
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب دلانگیز را در جام جانم بریز. وقتی که مست شوم، برخیز و به خاطر آن موی دلربا، همراهیام کن.
هوش مصنوعی: در گردن من آویز، نمادهایی از انواع ناراحتیها و آشفتگیها وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای مهربان، لطفاً بگذر و به آن محبوب بگو: ای دل غمدیده، چرا در جمع ما نیستی؟
هوش مصنوعی: بنشین و از خوشیهای زندگی لذت ببر، چرا خودت را به زحمت و ناراحتی بیندازی؟
هوش مصنوعی: با وجود این همه مشکلات، همچنان تلاش کن. او زهر را از دستانت میگیرد. وقتی که به او وابسته شدی، از غم او نگران نباش.
هوش مصنوعی: وقتی که به کمال نرسیدهای، نادانی و بیتجربگیات باعث میشود که دچار مشکلات شوی.
هوش مصنوعی: در میکده مانند او باش، شرابنوش و بیخیال باش. از زندگی لذت ببر و شاد باش، اما مراقب باش که دل من را نشکن.
هوش مصنوعی: اگر جان تو همچون عراقی باشد، پس اگر به دنبال جانانی هستی، باید پای خواهش و عشق خود را محکم بگذاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.