آنکه در چشم خوبتر یابی

وارزو را درو نظر یابی

پیش هر کس که این هنریابی

نیستی کن مگر که دریابی

چو منی را مده از دست که کمتر یابی

نه چون من یابی هر یار که دیگر یابی

قدر من می نشناسی که چسانم به وفا

باش تا صحبت یاران دگر دریابی

میر خوبان ولایت شدی، از ما می پرس

[...]

همه را بنگری و دریابی

رنج بینی و دردسر یابی

بر وجود خود ار ظفر یابی

یا خود این روز رفته دریابی

زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی

سریر سلطنتت مصر جان مقر یابی

از این خرابه کنگر مقام اگر ببری

فراز کنگره یعرش مستقر یابی

اگر به چشم تامل به خاک در نگری

[...]

گر ز صاحبنظر نظر یابی

نور او نور هر بصر یابی

ور درآئی به بحر ما با ما

بحر ما را پر از گهر یابی

ظاهر و باطنش نکو دریاب

[...]

ای دل آن دم شرف صحبت دلبر یابی

که به سرمایهٔ اخلاص دلی دریابی

آبرو می طلبی خاک شو و چشم مدار

که ز دریا بکشی محنت و گوهر یابی

همچو آیینه ز دل زنگ کدورت بزدای

[...]

دلا ز لذت مستی گهی خبر یابی

که سرّ بیخبران را به رمز دریابی

اگر چو لاله بدانی ز بیوفایی عمر

بسی ز آتش دل داغ بر جگر یابی

گهی به منصب شاهی رسی به دولت عشق

[...]

فی المثل عمر نوح گر یابی

چون به توفان رسی خطر یابی

فی‌المثل عمر نوح اگر یابی

چون به طوفان رسی خطر یابی

گر تو بر اوج من گذر یابی

همه عیب مرا هنر یابی

گر بوئی از آن زلف معنبر یابی

مشکل که دگر پای خود از سر یابی

از خجلت دانائی خود آب شوی

گر لذت نادانی ما دریابی

بکش خون دلم تا مستی بی دردسر یابی

گل داغ مرا بو کن، که بوی عشق دریابی

عیار حسن را آیینهٔ حیران، کند کامل

مگردان از نگاهم رو، که اکسیر نظر یابی

نهان زخم دلم را در نمکزار تبسّم کن

[...]

گر بویی از آن زلف معنبر یابی

مشکل که دگر پای خود از سریابی

از خجلت دانایی خود آب شوی

گر لذت نادانی ما دریابی

گر بویی از آن زلف معنبر یابی

مشکل که دگر پای خود از سریابی