گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

بریده شد ز خار تیر خرما

بهار تازه شد ایمن ز سرما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

گهی شمشیر زد بر تنش سرما

گهی آسیب زد بر جانش گرما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

نه برتابد ز گرما رنج گرما

نه برتابد ز سرما رنج سرما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد

 

جهان خوش گشت و کم شد برف و سرما

در آمد باز پیش آهنگ گرما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح ابونصر مملان

 

وعد را آتش تیغش ز تن بیرون کند گرما

شنیدی آتشی کورا بود سرمایه از سرما

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

روز هر روزی، خورشید بیاید بر ما

خویشتن برفکند بر تن ما و سر ما

چون شب آید برود خورشید از محضر ما

ماهتاب آید و درخسبد در بستر ما

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - توصیف بر شکال

 

تیر بگذشت ناگهان بر ما

منهزم گشت لشکر گرما

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

گردی نبرد ز بوسه از افسر ما

گر بوسه به نام خود زنی بر سر ما

تا زان خودی مگرد گرد در ما

یا چاکر خویش باش یا چاکر ما

سنایی
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

مهر تو در نیاید از درِ ما

بارگیرِ تو کی شود خر ما

حمیدالدین بلخی
 

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۴

 

بگذشت ز فرق دو جهان گوهر ما

وز گوهر ماست این عظمت در سرِ ما

ما اعجمیان بارگاه عشقیم

این سِر تو ندانی بچه آیی بر ما

عطار
 

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر ابراهیم بن ادهم رحمة الله علیه

 

خونریز بود همیشه در کشور ما

جان عود بود همیشه در مجمر ما

داری سر ما و گرنه دور از بر ما

ما دوست کشیم و تو نداری سر ما

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

اگر امروز دادی نیم خرما

برستی هم ز دوزخ هم ز گرما

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل

 

تو گرچه بی‌خبر بودی ز سرما

فرا سرآمد این شب نیز بر ما

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۷ - بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو

 

اگر نفرستد آن گل را بر ما

دمار از وی برآرد لشگر ما

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶