گنجور

 
 
 
سنایی

گردی نبرد ز بوسه از افسر ما

گر بوسه به نام خود زنی بر سر ما

تازان خودی مگرد گرد در ما

یا چاکر خویش باش یا چاکر ما

عطار

خونریز بود همیشه در کشور ما

جان عود بود همیشه در مجمر ما

داری سر ما و گرنه دور از بر ما

ما دوست کشیم و تو نداری سر ما

اوحدالدین کرمانی

تا رخت جهان همی بود بر خرِما

خالی نبود ز رنج و راحت سرما

مادام که در سرای دنیا باشیم

سرما سرِما خارد و گرما گرِما

کمال‌الدین اسماعیل

می آمد و می رفت پیاله بر ما

تا خون بنماند در رگ و ساغر ما

چون چشم خروه بس که شد در سرما

چون تاج خروه لعل شد افسرما

عراقی

از بادهٔ عشق شد مگر گوهر ما؟

آمد به فغان ز دست ما ساغر ما

از بسکه همی خوریم می را بر می

ما درسر می شدیم و می در سر ما

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه