گنجور

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۳

 

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

روشن ز شراب وصل دائم شب ما

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا باز عدم خشک نیابی لب ما

خواجه عبدالله انصاری
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۰۸ - ۳۳ - النوبة الثالثة

 

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

روشن ز شراب وصل دائم شب ما

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا باز عدم خشک نیابی لب ما

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۷ - النوبة الثالثة

 

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا باز عدم خشک نیابی لب ما

میبدی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹

 

ای آنکه گرفت شربت از مشرب ما

مستی گردد که روز بیند شب ما

ای آنکه گریخت از در مذهب ما

گوشش بکشد فراق تا ملهب ما

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰

 

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

روشن ز شراب وصل دائم شب ما

زان می که حرام نیست در مذهب ما

تا صبح عدم خشک نیابی لب ما

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۱ - در بیان آن که هر نبی و ولی که به عالم آمد و می‌آید نفحه‌ایست از حق تعالی. هر که را از یک نفحه مقصود حاصل نشد و آن نفحه فوت گشت نومید نباید شدن و نفحه دیگر باید طلبیدن، که تا عالم باقی است وجود مبارک ایشان باقی خواهد بودن، چنان که پیغامبر فرمود که اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُم نَفَحاتٍ الا فَتَعْرِضوا لَها. و در تقریر آن که بعضی از اولیا را حق تعالی پنهان میدارد، اگرچه همه عالم را صدق و عشق و دین و یقین از او می‌افزاید و همه بدو قایم اند و احوالشان از او در ترقی است. لیکن او را به تعیین نمیدانند تا به ظاهر شکرش به جا آرند و خان و مان فدای او کنند الا او میداند و می‌بیند که همه از او زنده‌اند و بر کار اند. همچنان که درختان و نباتات نشو و نما از بهار دارند و از بهار بی‌خبر اند، خلق عالم نیز از او میبرند و نمیدانند اما او میداند. همچون غلامان سه ساله و دو ساله و یک ساله که خواجهٔ خود را ندانند، الا خواجه میداند که غلامان اویند

 

بعد از این عشرت است مذهب ما

عشق سر تیز و تند مرکب ما

سلطان ولد
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

نشست اشک روان زنگ محنت از شب ما

نداد پرتو راحت طلوع کوکب ما

به نبض جستن ما ای طبیب دست میار

که سوخت رشته نبض از حرارت تب ما

سفید گشت چو پنبه ز گریه چشم و ز ضعف

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۵

 

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما

خط بیزاری صبح است سواد شب ما

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

شورش انداخته در شام و سحر یارب ما

در غمت نیست کم از روز قیامت شب ما

طفل اشکیم، ز ما درس طرب چشم مدار

نیست جز ابجد غم در ورق مکتب ما

طغرای مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما

اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما

نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی

فروغ آینه صاف ماست کوکب ما

غبار خاطر پرواز گل نمی گردیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما

همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما

سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود

استخوانی شده چون شمع ز داغت تب ما

آرزوها همه در پردهٔ دل پنهان ماند

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما

صد نغمه سرودیم ونشد بازلب ما

چون مردمک‌، آیینهٔ جمعیت نوریم

در دایرهٔ صبح نشسته‌ست شب ما

بیتابی دل آتش سودای‌که دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما

گردون کر و لال است زبان طلب ما

ما همره بختیم و تو همسایه خورشید

ساکن نتوان کرد به کافور، تب ما

با عشق چه سازد خنکیهای تو زاهد؟

[...]

حزین لاهیجی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳

 

تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما

بر نیاید ز خرابات مغان مطلب ما

عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او

عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما

توبه از شرب دمادم نتوانیم نمود

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۷ - احمد غزالی طوسی قُدِّسَ سِرُّه

 

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

روشن ز چراغ وصل دایم شب ما

زان می که حرام نیست درمذهب ما

تا روز اجل خشک نیابی لب ما

رضاقلی خان هدایت
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

بدرس دل سر زانوی ماست مکتب ما

دلست همنفس روز و همدم شب ما

حکایت سر زلف تو ذکر دایم دل

فسانه غم عشق تو درس مکتب ما

بود پدید که خورشید راست آینه آب

[...]

صفای اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

ای مهر تو کیش و عشق تو مذهب ما

در راه طلب تو آخرین مطلب ما

بی‌روی تو خورشید نهان گشته بابر

باز آی که یکسان شده روز و شب ما

صغیر اصفهانی