گنجور

 
اسیر شهرستانی

نکرده شکوه بیجا زیارت لب ما

اثر ز خود رود از انتعاش یارب ما

نه از نزاع وبالی نه از جدل خللی

فروغ آینه صاف ماست کوکب ما

غبار خاطر پرواز گل نمی گردیم

قضا به شهپر عنقا نوشته مطلب ما

ریاض غفلت از این چشمه می شود سیراب

چگونه صبح نخندد به گریه شب ما

سماع ذره و بیتابی شرار یکی است

کشید سرمه وحدت به دیده مطلب ما

به بزم یار چراغان باده رنگین تر

نسب به شوخی مشرب رسانده مذهب ما

خط تو دعوی اعجاز می تواند کرد

بنفشه زار ارم رشک برده از شب ما

نوید عمر ابد می دهد اسیر تو را

درآسمان اثر انتظار یارب ما