گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰

 

ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید

تا چند چو رفتید دگر باره برآئید؟

خوب است به دیدار شما عالم ازیرا

حوران نکو طلعت پیروزه قبائید

سوی حکما قدر شما سخت بزرگ است

[...]

ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

تو با ویرو به من بر پادشایید

به شاهی هر دوان فرمانروایید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

کنون افتاد کار، ایدر مپایید

کجا من میروم با من بیایید

فخرالدین اسعد گرگانی
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۹ - در رثای سید معزالدین بهاء الدین علی بن جعفر نعمه

 

دیده ها را ز سر بپالایید

چهره ها را بخون بیالایید

ساعتی از جزع میارامید

لحظه های از عنا میاسایید

شمع لهو و سرور مفروزید

[...]

وطواط
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

خطاب آمد که گر خواهان مائید

همه خواهان انواع بلائید

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

الا ای اهل درد آخر کجایید

درین مجلس زمانی حاضر آیید

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۴ - در اسرار گفتن منصور بر سر دار

 

همه ای دوستان اکنون درآیید

نمود خویشتن بر ما نمائید

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

بسی فتنه ازودر دین بزائید

بسی انگشت درویشان بخائید

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

شما نیز این زمان عین فنائید

که اینجاگاه نقشی مینمائید

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

در آخر هر چهار از هم جدائید

از این صورت طلبکار بقائید

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

حجاب اینجا براندازید لائید

حقیقت اندر آن لاکل خدائید

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۸

 

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶

 

مرغان که کنون از قفس خویش جدایید

رخ باز نمایید و بگویید کجایید

کشتی شما ماند بر این آب شکسته

ماهی صفتان یک دم از این آب برآیید

یا قالب بشکست و بدان دوست رسیدست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۶

 

شب رفت حریفکان کجایید

شب تا برود شما بیایید

از لعل لبش شراب نوشید

وز خنده او شکر بخایید

چون روز شود به هوشیاران

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۵

 

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید

به سوی خانه اصلی خویش بازآیید

چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست

به کوه قاف بپرید خوش چو عنقایید

ز آب و گل چو چنین کنده ایست بر پاتان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌و دوم

 

بر دلبر ما هیچ کسی را مفزایید

مانندهٔ او نیست کسی، ژاژ مخایید

ور زانک شما را خلل و عیب نمودست

آن آینه پاک آمد، معیوب شمایید

بسته‌ست مگر روزن این خانهٔ دنیا

[...]

مولانا
 
 
۱
۲