ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۹۱
من میشنوم که مینبخشایی تو
هر جا که شکستهایست آنجایی تو
ما جمله شکستگان درگاه توایم
در حال شکستگان چه فرمایی تو
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۴۰ - صفةالمغرورین فی دارالدّنیا
چون از این هر دو فارغ آیی تو
آنگهی خیر را بشایی تو
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
کهایزد از بهر نیکراییِ تو
برد فترت ز پادشایی تو
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۱۵
خود را به محال خود دچار آیی تو
چون خاک رهی چه باد پیمایی تو
کم کاستی تو باشد ای بی حاصل
هرچیز که از خویش درافزایی تو
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۲۳
ای نرگسِ صفرا زده سودائی تو
تر گشته و تازه پیشِ رعنائی تو
در هیچ نگارخانهٔ چین هرگز
صورت نتوان کرد به زیبائی تو
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
منم در چشم تو بینائی تو
منم در دست تو گیرائی تو
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۴
ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو
از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو
بخرام چنین نازان در حلقه جانبازان
ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو
دادهست ز کان تو لعل تو نشانیها
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۵ - در بیان آنکه مصطفی صلی اللّه علیه و آله خبر داد که اولیاء وارثان من اند و ایشان را روز قیامت شفاعت باشد که ولهم شفاعة فی الناس والشیخ فی قومه کالنبی فی امته
همه گفتند قطب مائی تو
که دهی جمله را رهائی تو
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۶
ای دلِ سوداییِ من چند ز رعناییِ تو
آفتِ بد نامیِ من غایتِ رسواییِ تو
مشعله بر سر کردی فتنه برون آوردی
یادِ جگرخواریِ من در غمِ تنهاییِ تو
بهرهنخواهی بردن غرّه نخواهم گشتن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۲ - رفتن معتمر دنبال آواز نالنده بار دوم و یافتن عیینه
چیست چندین غزلسرایی تو
وز مژه خون دل گشایی تو
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
گفتا که ز کدخدایی تو
باشد غرضم رهایی تو
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
کنم چو یاد ز بیگانهآشنایی تو
یکی هزار شود محنت جدایی تو
ازان ستم که کنی ز اعتماد جان نبرم
که نیم بسملم از عاشقآزمایی تو
جز اینکه مایه رنجیدن دگر باشد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰۹
چشم را خیره کند پرتو زیبایی تو
من و از دور تماشای تماشایی تو
در ریاضی که تو باشی، به نظر می آید
سرو چون سبزه خوابیده ز رعنایی تو
سایه نبود ز لطافت قد رعنای ترا
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۳
جان من سخت دلربائی تو
دل من نیک جانفزائی تو
نیک دل میبری ولیکن سخت
سست پیمان و بیوفائی تو
من ز هجرت چنانکه میدانی
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴
بر من نیستی کجائی تو
ای که یکجا دمی نیائی تو
آتش هجر تو کبابم کرد
سوختم این چنین چرائی تو
ای سراپا چنانکه میباید
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷
نمیکنم گله، اما ز بیوفائی تو
بآن رسیده که آسان شود جدایی تو
خدای داند و، آن کز تو شد چو من نومید؛
که اعتماد نشاید بر آشنایی تو
ز خلف وعده، برندی چو من برآری نام؛
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
با این همه بی وفائی تو
سخت است به من جدائی تو
بیگانه نوازی توام کرد
بیگانه ز آشنایی تو
خوشتر ز هوای پادشاهی است
[...]
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مقام اول -
ای هر دو جهان محو خودآرایی تو
کس را نبود ملک به زیبائی تو
یکتائی تو باعث جمیعت ما
جمعیت ما شاهد یکتائی تو