نمیکنم گله، اما ز بیوفائی تو
بآن رسیده که آسان شود جدایی تو
خدای داند و، آن کز تو شد چو من نومید؛
که اعتماد نشاید بر آشنایی تو
ز خلف وعده، برندی چو من برآری نام؛
اگر چه شهره ی شهر است پارسایی تو
غمم فزود ز عذر تغافل تو، دریغ
که شد شکسته ترم دل ز مومیایی تو
ره خرابه ام، از دیگران مپرس و بیا
که میکند دل گمگشته رهنمایی تو
صبا، بگو به صباحی، که از نوای هزار
هزار بار مرا به سخن سرایی تو
ولی ز زلف عروسان طبع آذر نیز
دمد عبیر چو بیند گرهگشایی تو!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کنم چو یاد ز بیگانهآشنایی تو
یکی هزار شود محنت جدایی تو
ازان ستم که کنی ز اعتماد جان نبرم
که نیم بسملم از عاشقآزمایی تو
جز اینکه مایه رنجیدن دگر باشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.