فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
مرا چشم از پی دیدنت باید
وگر دیده نباشد بی تو، شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
اگر درد من از جور تو آید
همی تا این فزاید آن فزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چو نامم بشنود شادی فزاید
و یا از بی وفابی خشمش آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن
دری کاو بست بر من او گشاید
گشاینده جز اویم کس نباید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
ببندد ابر و آنگه برگشاید
چرا ابر دلم چندین بپاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
چو از بالین خزّت سر گراید
ترا جز خاک بالینی نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
مرا تنها ازیدر رفت باید
که گر لشکر برم با خود نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
دگر باره مرا خواری نماید
ز ویسه هیچ کامم برنیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
نه آمرزد مرا نه رخ نماید
نه بر بام آید و نه در گشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
سیاهی از شبم آنگه زداید
که ماه بخت من چهره نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
دونده باره هم در سر درآید
برنده تیغ هم کندی نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
نشست خوش ز بهر شاه باید
ترا هر جا که باشد جای شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
اگر اومید رنجوری نماید
ز نومیدی بسی آسانی آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را
شنیدهستم که شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
جهان هرگز به حالی بر نپاید
پس هر روز روز دیگر آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
به عشق اندر چنین بختی بباید
که تا پس کار عشق آسان برآید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
برو بستان ز گنجور آنچه باید
که مارا صید بی تو خوش نیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
ازین گریه وزین ناله چه آید
جز آن کت غم به غم بر، میفزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
اگر رنج مرا کوه آزماید
به جای آب ازو جز خون نیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
به خاور بود چشمش تا کی آید
سپاه شب که راهش برگشاید