گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۳

 

گر مقصر شدم به خدمت تو

بد مکن بر رهی کمانی خویش

بهترین خدمتست آنکه رهی

دور دارد ز تو گرانی خویش

سنایی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۳ - عتاب کردن بهرام با سران لشگر

 

سگ بود کو ز ناتوانی خویش

خوش نخسبد به پاسبانی خویش

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۷ - فرجام کار بهرام و ناپدید شدن او در غار

 

از غرض‌های این جهانی خویش

باز برخور به زندگانی خویش

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان

 

چون بدیدم عجز و حیرانی خویش

ننگ می‌دارم ز سلطانی خویش

عطار
 

حسینی » کنز الرموز » بخش ۱۱ - در بیان معرفت علم

 

سر برآر از خواب نادانی خویش

تا نمانی در پریشانی خویش

امیر حسینی هروی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

روزگاری ست که از غایت نادانی خویش

چون خطت نامه سیاهم ز پریشانی خویش

آنچنان کفر سر زلف تو بدنامم کرد

که خجل می شوم از نام مسلمانی خویش

سرکشی نیست دلم را که تو را سجده نکرد

[...]

خیالی بخارایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳

 

سلاخ که ساختی به پردانی خویش

کار همه جز عاشق زندانی خویش

می‌میرم از انتظار کی خواهی کرد

سلاخی گوسفند قربانی خویش

محتشم کاشانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

دانم کنم آرزو حیرانی خویش

سامان کسان و نابسامانی خویش

من عادت زلف یار دارم خواهم

جمعیت دل ها و پریشانی خویش

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۰۱۵

 

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش

خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳۳

 

مکن به لهو و لعب صرف نوجوانی خویش

به خاک شوره مریز آب زندگانی خویش

هوای نفس ز دست اختیار برده مرا

خجل چو موج سرابم ز خوش عنانی خویش

نیم به خاطر صحرا چو گردباد گران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۳

 

بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش

خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش

خلق محمدی رابا زر که جمع کرده است؟

یارب که برخورد گل از زندگانی خویش

ازتیشه حوادث از پای درنیایم

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۵

 

بستم کمر چو عنقا در بی نشانی خویش

بر جا گذاشتم نام، از ناتوانی خویش

چون من کسی مبادا، تنها ز یار و محرم

دل نیست، با که گویم، درد نهانی خویش؟

اشک سبک عنانم صحرانورد وحدت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

تا چند به چنگ غم پنهانی خویش

روزی به شب آرم از گرانجانی خویش؟

یک شب خواهم به کام دل شرح دهم

با زلف تو، احوال پریشانی خویش

حزین لاهیجی
 

خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۱۸

 

ای گشته من فگار بی تو

نومید ز زندگانی خویش

زارم چو کشی به درد هجران

می ترس از نوجوانی خویش

تا چند فراشم گذاری

[...]

خالد نقشبندی
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش

خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش

ایرج میرزا
 
 
۱
۲