گنجور

 
عطار

پاک‌رأیی بود بر راه صواب

یک شبی «محمود» را دید او به خواب

گفت: «ای سلطانِ نیکو روزگار!

حال تو چون است در دارالقرار؟»

گفت: تن زن، خونِ جان من مریز

دم مزن، چه جای سلطان است؟ خیز

بود سلطانیم پندار و غلط

سلطنت کی زیبد از مشتی سقط؟

حق که سلطان جهان‌دار آمدست

سلطنت او را سزاوار آمدست

چون بدیدم عجز و حیرانیِ خویش

ننگ می‌دارم ز سلطانیِ خویش

گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان

اوست سلطانم، تو سلطانم مخوان

سلطنت او راست و من بر سودمی

گر به دنیا، در گدایی بودمی

کاشکی صد چاه بودی، جاه نی

خاشه روبی بودمی و شاه نی

نیست این دم هیچ، بیرون شو مرا

باز می‌خواهند یک‌یک جو مرا

خشک بادا بال و پر آن همای

کو مرا در سایهٔ خود داد جای

 
 
 
جدول قرآن کریم
احوال سلطان محمود در آن جهان به خوانش گروه چامه‌خوان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
احوال سلطان محمود در آن جهان به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم