عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشنضمیر دربارهٔ صبر
از درش بویی نیابد جان هنوز
بو سعیدا زود باشد آن هنوز
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز
ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز
هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود
مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز
چندین هزار سال حدیث تو گفتهاند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۵
تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز
دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز
عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید
مستی و بت پرستی من همچنان هنوز
آهنگ کرده سوی بتان جان کمترین
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷
کارها دارد دل من با لب جانان هنوز
دور حسنش راست اکنون اول دوران هنوز
در بهار حسنش از صد گل یکی نشکفته است
گرد گلزارش کنون بر میدمد ریحان هنوز
روزی از چوگان زلف دوست تابی دیدهام
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷
از تو هزار فتنه شود در جهان هنوز
نشکفته است یک گلت از گلستان هنوز
دستی نبردهام چو کمر با تو در میان
کامی ندیدهام چو قدح زان دهان هنوز
تا چون خیال در نظر آمد میان تو
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴
جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز
دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز
در زیر خاک، دل به همین خوش کنم که هست
از خون من نشانه بر آن آستان هنوز
دانستهای که مهر تو با جان نمیرود
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳
جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز
شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز
ای عالم فراغ، مروت، که هست زان
جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز
خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز
خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز
بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست
حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز
قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹
مردیم و دل ز دست غمش در فغان هنوز
جان رفته و نرفته غم او زجان هنوز
با آنکه خاک شد تنم از دست آسمان
دست جفاز من نکشد آسمان هنوز
دانی مگر که حسن تو زایل نشد ز خط
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
از عاشقی نگشته دلت مهربان هنوز
دل برده ای ز دست و کنی قصد جان هنوز
از سنگ پاسبان دگر پیکر تو ریش
سنگ جفا تو را به کف پاسبان هنوز
دل در فغان ز دست ستم پیشه ای چو خود
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۸ - ایضاً
نادم نئی ز دور خود ای آسمان هنوز
دشمن بگریه آمد و تو سرگران هنوز
شرمت نشد فرات که لب تشنه جان حسین
بسپرد در کنار تو و تو روان هنوز
غلطان بخون برادر با جان برابرم
[...]
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۳ - در معنی حریت اسلامیه و سر حادثهٔ کربلا
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبیر او ایمان هنوز