گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز

دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز

عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید

مستی و بت پرستی من همچنان هنوز

آهنگ کرده سوی بتان جان کمترین

کافر دلان حسن درون سوی جان هنوز

صد غم رسید و مرگ هنوزم نمی رسد

صد کعبه رفت و مهر دلم رایگان هنوز

عالم تمام پر ز شهیدان خفته گشت

ترک مرا خدنگ بلا در کمان هنوز

بیدار مانده شب همه خلق از نفیر من

وان چشم نیم مست به خواب گران هنوز

هر دم کرشمه های وی افزون و آنگهی

خسرو ز بند او به امید امان هنوز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
همام تبریزی

رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز

ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز

هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود

مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز

چندین هزار سال حدیث تو گفته‌اند

[...]

ناصر بخارایی

از تو هزار فتنه شود در جهان هنوز

نشکفته است یک گلت از گلستان هنوز

دستی نبرده‌ام چو کمر با تو در میان

کامی ندیده‌ام چو قدح زان دهان هنوز

تا چون خیال در نظر آمد میان تو

[...]

میلی

جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز

دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز

در زیر خاک، دل به همین خوش کنم که هست

از خون من نشانه بر آن آستان هنوز

دانسته‌ای که مهر تو با جان نمی‌رود

[...]

عرفی

جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز

شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز

ای عالم فراغ، مروت، که هست زان

جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز

خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف

[...]

طبیب اصفهانی

صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز

خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز

بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست

حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز

قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه