تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز
دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز
عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید
مستی و بت پرستی من همچنان هنوز
آهنگ کرده سوی بتان جان کمترین
کافر دلان حسن درون سوی جان هنوز
صد غم رسید و مرگ هنوزم نمی رسد
صد کعبه رفت و مهر دلم رایگان هنوز
عالم تمام پر ز شهیدان خفته گشت
ترک مرا خدنگ بلا در کمان هنوز
بیدار مانده شب همه خلق از نفیر من
وان چشم نیم مست به خواب گران هنوز
هر دم کرشمه های وی افزون و آنگهی
خسرو ز بند او به امید امان هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به توصیف حالتی از افسردگی و ناامیدی پرداخته است. شاعر به پیری و گذر عمر اشاره میکند، در حالی که آرزوی جوانی در دلش باقی مانده است. او از درد و غم خود میگوید و به پرستش بتان و عشق همچنان ادامه میدهد. با اینکه عمرش به پایان رسیده و دردهای زیادی را تجربه کرده، هنوز از مرگ فرار نکرده و در میان غم و مشکلات زندگی به سر میبرد. در نهایت، او از رؤیاهای خود و حالت نیمهخوابش سخن میگوید، در حالی که عشق و زیبایی معشوقش همواره در زندگیاش وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمان بر انسان میگذرد و او پیر میشود، اما آرزوهای دلش هنوز جوان و پرشور باقی مانده است. با وجود اینکه زندگی بر او سخت گذشته و دلش زخمی شده، هنوز هم صحبت از زیباییها و عشقهای گذشته را میکند.
هوش مصنوعی: عمر من به پایان رسیده و روزها به شب تبدیل شدهاند. اما هنوز هم در حال مستی و بت پرستی هستم.
هوش مصنوعی: دل کمترین کافر به سمت معشوقان میتپد، در حالی که هنوز محبت حسن در قلبش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از نگرانیها و مشکلات به سراغم آمدهاند، اما هنوز مرگ به سراغم نیامده است. سالهاست که عشق و محبت قلبم را پر کرده، اما این احساس همچنان بیهزینه و رایگان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: جهان پر از شهیدانی است که خوابیدهاند و دلم همچنان در معرض بلا و مشکلات قرار دارد.
هوش مصنوعی: شب همه مردم به خاطر صدای من بیدار ماندهاند و چشم نیمهخوابم هنوز در خواب عمیق است.
هوش مصنوعی: هر لحظه زیباییهای او بیشتر میشود و با این حال، خسرو هنوز به امید رهایی از چنگال او است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز
ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز
هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود
مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز
چندین هزار سال حدیث تو گفتهاند
[...]
از تو هزار فتنه شود در جهان هنوز
نشکفته است یک گلت از گلستان هنوز
دستی نبردهام چو کمر با تو در میان
کامی ندیدهام چو قدح زان دهان هنوز
تا چون خیال در نظر آمد میان تو
[...]
جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز
دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز
در زیر خاک، دل به همین خوش کنم که هست
از خون من نشانه بر آن آستان هنوز
دانستهای که مهر تو با جان نمیرود
[...]
جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز
شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز
ای عالم فراغ، مروت، که هست زان
جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز
خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف
[...]
صید دلم که باشد ازو خون روان هنوز
خوش آنکه هست سر غمت را نشان هنوز
بر دل بسی نهفته ام اما نیامدست
حرف شکایت تو مرا بر زبان هنوز
قدر وفا نگر تو که از قحط مشتری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.