گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تن پیر گشت و آرزوی دل جوان هنوز

دل خون شد و حدیث بتان بر زبان هنوز

عمرم به آخر آمد و روزم به شب رسید

مستی و بت پرستی من همچنان هنوز

آهنگ کرده سوی بتان جان کمترین

کافر دلان حسن درون سوی جان هنوز

صد غم رسید و مرگ هنوزم نمی رسد

صد کعبه رفت و مهر دلم رایگان هنوز

عالم تمام پر ز شهیدان خفته گشت

ترک مرا خدنگ بلا در کمان هنوز

بیدار مانده شب همه خلق از نفیر من

وان چشم نیم مست به خواب گران هنوز

هر دم کرشمه های وی افزون و آنگهی

خسرو ز بند او به امید امان هنوز