هرگز المی چو فرقت جانان نیست

دردی بتر از واقعهٔ هجران نیست

گر ترک وداع کرده‌ام معذورم

تو جان منی وداع جان آسان نیست

خدای من بتا بر آسمان نیست

اگر بر من دل تو مهربان نیست

اگرچه جانان کسرا عزیز چون جان نیست

مرا جهان و سرو جان بجای جانان نیست

نباشد انده جانان چو آمد انده جان

مراست انده جانان و انده جان نیست

شفا و راحت جان من آن دو مرجان بود

[...]

عادت او دروغ و بهتان نیست

به گه هزل و جد گران جان نیست

تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست

تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست

بر هر دو برون از آن و زین فرمان نیست

آن بی ‌این نیست هرگز این بی‌ آن نیست

کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست

فرق این هر دو بنزدیک خرد آسان نیست

کفر نزدیک خرد نیست چو ایمان که بوصف

اهرمن را صفت برتری یزدان نیست

گهر ایمان جسته‌ست ز ارکان سپهر

[...]

عقل دمساز زور و بهتان نیست

پرده‌پوش فلان و بهمان نیست

هست چرخ ار چه هرزه دوران نیست

هست قطب ارچه تنگ میدان نیست

در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست

با جان بودن بعشق در سامان نیست

درماندۀ عشق را از آن درمان نیست

کانگشت بهرچه بر نهی عشق آن نیست

مرا باری در ینحالت زبان نیست

دل اندیشه و طبع بیان نیست

چگونه مرثیت گویم شهی را

که مثلش زیر چرخ آسمان نیست

زرنج دل چنان بسته زبانم

[...]

دل تنگم از آنک هر چه خواهم آن نیست

دریای دل تنگ مرا پایان نیست

بیرون شدن از تنگ دلی آسان نیست

درمانش ز صبر است و مرا درمان نیست

حدیث خسرو و شیرین نهان نیست

وزان شیرین‌تر الحق داستان نیست

ز فردا و ز دی کس را نشان نیست

که رفت آن از میان وین در میان نیست

جهان این است و این خود در جهان نیست

و گر هست ای عجب جز یک زمان نیست

اگر سودی نخوردی زو زیان نیست

بود ناخورده یخنی باک از آن نیست

تو دایم مان که صحبت جاودان نیست

من ار مانم وگرنه باک از آن نیست

می‌کوشم و در تنم توان نیست

کازرم تو هست باک از آن نیست

تخت بلقیس جای دیوان نیست

مرد آن تخت جز سلیمان نیست

آفتاب رخ تو پنهان نیست

لیک هر دیده محرم آن نیست

هر که در عشق ذره ذره نشد

پیش خورشید پای‌کوبان نیست

ذره می‌شو هوای جانان را

[...]

چون درد ترا تا به ابد درمان نیست

گر شاد شوی به قطع جز نقصان نیست

هرگز ز طرب هیچ نخیزد بنشین

در اندوهی که هرگزش پایان نیست