فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
مرا کس نیست جز تو در جهان نیز
چو من مانده نباشم تو ممان نیز
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
غلام و آن برادر وان جوان نیز
خجل گشتند اما شادمان نیز
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ
ز من کاری نیاید در جهان نیز
وگر آید سگان را شاید آن نیز
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
دلت آگاه شد از جان جان نیز
در اینجا یافته جانان عیان نیز
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۶
ز من چو دل ربودی رفت جان نیز
که در دل داشت شوقت این و آن نیز
ز یاقوت لبت ما را طمعهاست
کز او زنده ست جان و هم روان نیز
رقیبت را مده دشنام ازان لب
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۸ - صفت ماهتابی که پیش از مهر روشن پردهٔ ابر حیا بر رو کشیده
از آن سو در رسید آن دلستان نیز
بهار تازه و سرو جوان نیز
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳
سر من خاک پایت باد و جان نیز
که در پای تو خوشتر این و آن نیز
چگونه در حریم او نهم پای
که نگذارنده سر بر آستان نیز
بکویت جز صبا کس را گذر نیست
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷ - در معراج وی که از آفتاب رفیع الدرجات ذوالعرش سایه ایست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضیض فرش پایه ای
مکان یافت خالی از مکان نیز
که تن محرم نبود آنجا و جان نیز
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - جواب نوشتن مجنون نامه لیلی را
دارای زمین و آسمان نیز
جان ده جان دار و جان ستان نیز
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۵ - جای دادن راون سیتا را در باغ اسلوک بن
زمین کندی به ناخن بلکه جان نیز
نهان دیدی به سوی آسمان نیز
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
یاری که بود دردم ازوف درمان نیز
بگذشت و کشید از کفم دامان نیز
من در پی اینکه، باز گیرم دل ازو؛
او در پی آنکه، گیرد از من جان نیز!