گنجور

 
کمال خجندی

سر من خاک پایت باد و جان نیز

که در پای تو خوشتر این و آن نیز

چگونه در حریم او نهم پای

که نگذارنده سر بر آستان نیز

بکویت جز صبا کس را گذر نیست

ولیکن غیرتم آید از آن نیز

چه تنگ است آن شکر یعنی دهانت

که وهم آنجا نمی گنجد گمان نیز

دل آواره من تا کجا شد

کرو نامی نمی یابم نشان نیز

تواند بوده دل جای غم تو

چه جای دل که جان ناتوان نیز

کمال آن شب که در چرخ آید آن ماه

زجان دستی بر افشان وز جهان نیز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فخرالدین اسعد گرگانی

مرا کس نیست جز تو در جهان نیز

چو من مانده نباشم تو ممان نیز

امیرخسرو دهلوی

ز من چو دل ربودی رفت جان نیز

که در دل داشت شوقت این و آن نیز

ز یاقوت لبت ما را طمعهاست

کز او زنده ست جان و هم روان نیز

رقیبت را مده دشنام ازان لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ملا مسیح

زمین کندی به ناخن بلکه جان نیز

نهان دیدی به سوی آسمان نیز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه