عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱
از سر زلف دلکشت بوی به ما نمیرسد
بوی کجا به ما رسد چون به صبا نمیرسد
روز به شب نمیرسد تا ز خیال زلف تو
بر دل من ز چارسو خیل بلا نمیرسد
بوک دعای من شبی در سر زلف تو رسد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۰
امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان میرسد
سلطان سلطانان ما از سوی میدان میرسد
امروز توبه بشکنم پرهیز را برهم زنم
کان یوسف خوبان من از شهر کنعان میرسد
مست و خرامان میروم پوشیده چون جان میروم
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
دردمندان را ز بوی دوست درمان میرسد
مژدۀ فرزند پیش پیر کنعان میرسد
یوسف کنعانی از زندان همییابد خلاص
خاتم دولت به انگشت سلیمان میرسد
خضر را نور الهی رهنمایی میکند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧١ - قصیده فی مدح پادشاه عالی مقدار تاج الدین علی
یارب این خرم نسیم از عالم جان میرسد
یا ز بستان ارم یا باغ رضوان میرسد
یا دم پیراهن یوسف شده همراه او
از برای نور چشم پیر کنعان میرسد
یا مشام جان پاک مصطفی را از یمن
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴۵
ببخش آنچه دستت بدان میرسد
گرت دست بخشش بجان میرسد
که هر نیک و بد کز تو آید بتو
مکافات آن بیگمان میرسد
سرانجام چون حکم میر اجل
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۳ - فرستادن سام گردی به نزد فغفور شاه چین
هماکنون زمان تا زمان میرسد
به درگاه شاه جهان میرسد
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۸
ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را
در مجلس تو منصب بالا نمیرسد
آنجا که کاتبان تو تحریر میکنند
حکم قلم به صاحب جوزا نمیرسد
دریا چو جوش میزند از جود خود مگر
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۵ - غزل
شادی آمد از درون امشب که هان جان میرسد
جان به استقبال شد بیرون که جانان میرسد
یار چون گیسو کشان در پای یار آمد ز در
مژده ای دل کان شب سودا به پایان میرسد
خوش بخند ای دل که اینک صبح خندان میدمد
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷
مژدهای دادم صبا ای دل که جانان میرسد
درد دوری را بده تسکین که درمان میرسد
باد نوروزی پیامی میدهد سوی چمن
کان گل خوشبو در این زودی به بستان میرسد
گرچه محرومی ز روز دولت وصلش دلا
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۵ - این شعر در حضور شیخ ابواسحاق بن محمود شاه گفته شد
خواجوی دزد کابلی از شهر کرمان میرسد
موری است او در شاعری، نزد سلیمان میرسد
معنی مبر ای بوالهوس! شاعر ندزدد شعر کس
معنی بکر شاعران از عالم جان میرسد
دزدی مکن ای خردهدان، کالا ز دزدان کن نهان
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۶۷ - و له ایضا
از پردهٔ صبح دوم خورشید تابان میرسد
یا در بر صاحبدلان آن راحت جان میرسد
در مجلس آزادگان در بزم کار افتادگان
گلبرگ خندان میدمد، سرو خرامان میرسد
یعقوب بینا میشود، دولت مهیا میشود
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰
مژده ای دل مر ترا کآرامش جان میرسد
خَه خَه ای جان زنده شو چون بوی جانان میرسد
بَخ بَخ ای آدم ترا کایّام ناکامی گذشت
کز یزید خوشخبر پیغام رضوان میرسد
سر برآر ای ساکن بیتالحزن تا بشنوی
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
زخم او یکبارگی امروز بر جان میرسد
چاک جیب نیم چاک من به دامان میرسد
تیر پر کش کشتهٔ او کو که ریزم بر جگر
دوش مشکل میرسید امروز آسان میرسد
بود در تسخیر بیداری من دی با محال
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵
با لطف ساعدت ید بیضا نمیرسد
پیش لبت سخن به مسیحا نمیرسد
پای برهنه، گرم سراغم که شعله را
از خار زحمتی به کف پا نمیرسد
دایم شریک عشرت این باغ بودهایم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۱
از حریص افزون به قانع فیض احسان میرسد
روزی مور از شکرخند سلیمان میرسد
حاصل عالم بود از قانعان، کز کشتزار
هرچه از موران زیاد آید به دهقان میرسد
بید میگردد پس از خشکی برومند از نبات
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷
از جگر خوناب اشکم خوش به سامان میرسد
وه چه رنگین کاروانی از بدخشان میرسد
میرسد صد ره مرا از ناتوانی جان به لب
تا نگاه حسرت از چشمم به مژگان میرسد
میکشد بیش از تو زحمت رزق، تا یابد ترا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۴
آه به درد عجز هم کوشش ما نمیرسد
آبلهگریه میکند اشک به پا نمیرسد
نغمهٔساز ما و من تفرقهٔ دل است و بس
تا دو دلش نمیکنی لب به صدا نمیرسد
چند به فرصت نفس غره ی ناز زیستن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۵
تا گرد ما به اوج ثریا نمیرسد
سعی طلب به آبلهٔ پا نمیرسد
توفان نالهایم و تحیر همان بجاست
آیینه جوهرت به دل ما نمیرسد
عشق ازگداز رنگ هوس آب دادن است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۶
کار دلها باز از آن مژگان به سامان میرسد
ریشهٔ تاکی به استقبال مستان میرسد
اشک امشب بسمل حسن عرق توفان کیست
زبن پر پروانه پیغام چراغان میرسد
از بهار آن خط نو رسته غافل نیستم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶۷
هرگز به دستگاه نظر پا نمیرسد
کور عصاپرست به بینا نمیرسد
هر طفل غنچه هم سبق درس صبح نیست
هر صاحبنفس به مسیحا نمیرسد
گل خاک گشت و شوخی رنگ حنا نیافت
[...]