ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۴۴
در سینه کسی که راز پنهانش نیست
چون زنده نماید او ولی جانش نیست
رو درد طلب که علتت بیدردیست
دردیست که هیچگونه درمانش نیست
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸ - زنهار خواستن سه پلوان از بانو گشسب
بود عشق بحری که پایانش نیست
بود عشق دزدی که درمانش نیست
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۱۷ - حکایت
آنکه جان دارد و زبانش نیست
تو چه دانی که رنج جانش نیست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر
کیست کز عاشقی نشانش نیست؟
هرکه را عشق نیست، جانش نیست
عطار » مختارنامه » باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق » شمارهٔ ۷۴
بیچاره دلِ من که غمِ جانش نیست
در درد بسوخت و هیچ درمانش نیست
گفتم که سرِ زلفِ تو دستش گیرد
در پای فکندی که سر آنش نیست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۳۷
دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
یا رب تو به فضل خویش جایی برسان
سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۱ - دیدن سام، قلواد و رفتن از عقب او
غریقم به بحری که پایانش نیست
امیرم به دردی که درمانش نیست
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۳ - دیدن پریدخت، سام را در پس پرده و بیتاب شدن
رهی پیش آمد که پایانش نیست
فتادم به کاری که سامانش نیست
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
قرعه بر وصل زند دیده و سامانش نیست
کاین خیال دید از آن چشم که حیرانش نیست
نرگس از گردش چشمت به شراب افتادست
می پرستیست که مخمور به دورانش نیست
شد ز شرم قلمت خضر نهان در ظلمات
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
هرکه نوشید می شوق تو نسیانش نیست
وان که محو تو شد اندیشه حرمانش نیست
دل به حسن تو مقید شد و جاوید بماند
که ز فکر تو برون آمدن آسانش نیست
تا به کی فکر توان کرد و سخن تازه نوشت
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸
گنج دردش که به جز ناله نگهبانش نیست
مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست
چون زند فال تماشای گلستان رخش
دیده ما که به جز خواب پریشانش نیست
چون رعیت که سر از حاکم ظالم پیچد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۵
آه من مد رسایی است که پایانش نیست
بخت من ابر سیاهی است که بارانش نیست
ابروی او مه عیدی است که دایم پیداست
کاکل او شب قدری است که پایانش نیست
همت از مهر فراگیر که با یک ته نان
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱
چه ز نظّاره برد دیده که حیرانش نیست؟
به چه دل جمع کند آنکه پریشانش نیست؟
حیرت صورت دیوار چنین میگوید
که درین خانه کسی نیست که حیرانش نیست
دست امیّد من و بخت رسایی هیهات
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵ - ابوالوفای خوارزمی
در سینه کسی که درد پنهانش نیست
چون زنده نماید او دل و جانش نیست
رو درد طلب که علت بی دردی
دردیست که هیچگونه درمانش نیست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۷ - ذوقی کاشانی
یارب این درد چه درد است که درمانش نیست
وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست
هم نشینم به خیال تو و آسوده دلم
کاینوصالیاست که در پی غمِ هجرانش نیست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵ - ابوالوفای خوارزمی
در سینه کسی که درد پنهانش نیست
چون زنده نماید او دل و جانش نیست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۷ - ذوقی کاشانی
یارب این درد چه درد است که درمانش نیست
وین چه اندوه و ملال است که پایانش نیست
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام
حکمت و فلسفه کاریست که پایانش نیست
سیلی عشق و محبت به دبستانش نیست
بیشتر راه دل مردم بیدار زند
فتنهای نیست که در چشم سخندانش نیست
دل ز ناز خنک او به تپیدن نرسد
[...]