بخش ۴۳ - دیدن پریدخت، سام را در پس پرده و بیتاب شدن
برفتند باری چو کبک از دره
زدند از حرم خیمه بر پنجره
بدیدند بزمی چو خلد برین
پر از ماهرویان ماچین و چین
خروشنده بد سام چون پیل مست
برون رفته از دست و ساغر به دست
پر مشک بر ارغوان ریخته
به موئی دو صد زنگی آویخته
به گرد گل از سنبلش سلسله
زده حلقه بر مشتری سنبله
کله کج نهاده کیامورثی
میان تنگ بسته چو طهمورثی
دو ابروی مشکینش از دلبری
کشیده کمان بر مه و مشتری
قضا را در آن بزم چون روز قدر
نمایان رخ سام چون ماه بدر
پریدخت چون سام یل را بدید
چو لاله دل خسته در خون کشید
رخش دید و از دل در آتش فتاد
چو شمع از غمش سر در آتش نهاد
ز باغ رخش برگ خیری برست
به خون جگر دست از جان بشست
سهی سروش از غم چو چنبر بماند
چو سرو سهی دست بر سر بماند
به خیری بدل کرد گلنار را
به خون درنشانید خونخوار را
دو برگ گلش گشت زرنیخ پوش
دو چشمش دکان جواهر فروش
به لولو خراشید عناب را
به فندق تراشید مهتاب را
پرینوش را گفت ای پرفریب
چه کردی که بردی ز جانم شکیب
به یک دم بر آتش نهادی مرا
به افسوس بر باد دادی مرا
دمم دادی و در دمم سوختی
زغم در دلم آتش افروختی
رهی پیش آمد که پایانش نیست
فتادم به کاری که سامانش نیست
بدین غم توام رهبری کردهای
ز جانم درین ره بری کردهای
ولیکن چه درمان که خود کردهام
ز جانم درین ره بری کردهای
ولیکن چه درمان که خود کردهام
خطا کردم و نیک بد کردهام
شدم صید شیرافکنی شیرگیر
که از صید شیران ندارد گزیر
همان دم که چون مه به بام آمدم
تو گفتی چو ماهی به دام آمدم
چو مه برفکندم ز عنبر کمند
چه افتاد که افتادم اندر کمند
ندارم برون از تو فریادرس
کنونم درین ورطه فریادرس
بفرما که کوی حبیبم کجاست
که بیمار گشتم طبیبم کجاست
پرینوش گفت ای مه حورزاد
ز مهر رخت چشم بد دور باد
بت ماهروئی که دلدار تست
مخور غم که او هم گرفتار تست
منه درد بر دل که دردت مباد
جگر گرمی از آه سردت مباد
که گر مرغ باشد به دام آرمش
وگر صبح باشد به شام آرمش
که او را جز اندیشهات پیشه نیست
دل نازک تو خود از شیشه نیست
چو مشکین سلاسل پریشان مباش
چو مهر از جگر آتش افشان مباش
کنون باده در کام ما ریختست
که بر جان ما گرد غم بیختست
بیا تا به می شاد داریم دل
ز بند غم آزاد داریم دل
می تلخ در جان شیرین نهیم
به تلخی چرا جان شیرین دهیم
خوش آمد سهی سرو آزاد را
نگار ختن شمع نوشاد را
ز گل عارضان جام گلگون بخواست
ز می خون ز چشمان پرخون بخواست
سمن بر بتان در می آمیختند
می ناب اندر قدح ریختند
پری پیکران مجلس آراستند
طرب را فزودند و غم کاستند
چو بنشست شمع زمرد لگن
بپوشید چهره عروس ختن
یل مشتری روی خورشید رای
سر سرکشان سام گیتی گشای
قد طوبیآسا ز غم خم زده
ز دود و دم آتش به عالم زده
ز سودای جانان به جوش آمده
ز افغان دل در خروش آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف یک جشن شاد و باشکوه است که در آن زیباییهای طبیعت و جوانان زیبا به تصویر کشیده شدهاند. نغمههای خوش و بزمسازی در فضای دل انگیز و پر از گل و عطر جاری است. در این بزم، شخصیت «سام» به عنوان یک قهرمان و نماد شجاعت حضور دارد. همچنین، «پری» از عشق و غمهایش سخن میگوید و به تاثیر عشق بر دل میپردازد. اشعار به زیبایی عشق، درد و امید را در کنار هم قرار میدهد و به دنبال راهی برای رهایی از غمها و دردهاست. نهایتا، جمعیت به شادمانی و نوشیدن میپردازند و تلاش میکنند که غم را از دل دور کنند و از لحظات شاد استفاده کنند.
هوش مصنوعی: به یکباره مانند کبکها از دره خارج شدند و خیمهها را بر روی پنجرهها نصب کردند.
هوش مصنوعی: در یک مهمانی زیبا و شاداب مانند بهشت، افرادی با چهرههای زیبا و دلانگیز حضور داشتند که بر یکدیگر میآغوشیدند و محبت را ابراز میکردند.
هوش مصنوعی: صدای خروشان سام مانند فیل مستی است که از دست رفته و یک جام در دست دارد.
هوش مصنوعی: بر روی گلهای ارغوانی، عطر مشکی پاشیده شده و از موها، صد زنگوله آویزان شده است.
هوش مصنوعی: به دور گل، به خاطر زیباییاش، حلقهای از سنبلها درست کردهاند که مانند زنجیری بر ستاره مشتری تابیده است.
هوش مصنوعی: سرش را کج کرده، مانند کیامورث، در میان فضایی محدود مانند طهمورث.
هوش مصنوعی: دو ابروی سیاهش همچون کمانی زیبا، به خاطر دلبریاش، بر چهرهی ماه و ستارهای درخشان، کشیده شده است.
هوش مصنوعی: در آن جشن و دورهمی، سرنوشت به وضوح نمایان است، همانطور که چهرهی سام در شب ماه کامل درخشان و شفاف است.
هوش مصنوعی: زمانی که پریدخت سام یل را دید، مانند لالهای که دلش شکسته و در خون غوطهور شده، دچار احساسات عجیبی شد.
هوش مصنوعی: اسب زیبایی را دید و از دلش شوقی شعلهور شد، مانند شمعی که به خاطر غم خود در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: از باغ زیباییاش، برگی از خوبی به بار آمد، با خون دل، جان را در این راه فدای عشق کرد.
هوش مصنوعی: چوپانی که از غم دور و دورافتاده است، همچون درختی بلند و زیبا میماند که سرش را در آسمان نگهداشته و از درد و غم فاصله گرفته است.
هوش مصنوعی: گلنار را به خوبی تبدیل کرد و خونخوار را به خون آغشته ساخت.
هوش مصنوعی: گلهای او مانند زرنیخ درخشان شدهاند و چشمانش چنان تابناکی دارند که به مانند یک فروشگاه جواهر میدرخشند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیباییهای شب و طبیعت پرداخته است. در آن، اشاره به لولو و عناب به عنوان نمادهایی از زیبایی و لطافت وجود دارد و فندق و مهتاب نیز نشاندهنده نیکویی و جذابیت هستند. به طور کلی، شاعر با استفاده از این تعبیرات، فضایی دلنشین و خیالانگیز را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای پرینوش، به من بگو چه کردی که شکیباییام را از من گرفتی و به درد دلم افزودی؟
هوش مصنوعی: تو در یک لحظه مرا در آتش قرار دادی و با افسوس باعث شدی که همه چیزم در باد برود.
هوش مصنوعی: تو با نفس خود به من حیات بخشیدی، ولی در همان حال من را با غمت سوزاندی و در دلم آتش ایجاد کردی.
هوش مصنوعی: در مسیری قرار گرفتم که پایانش مشخص نیست و درگیر کارهایی شدم که هیچ ترتیبی و نظم خاصی ندارد.
هوش مصنوعی: در این غم، تو با رهبریات جانم را در این مسیر هدایت کردهای.
هوش مصنوعی: اما چه درمانی وجود دارد وقتی که خودم در این راه از جانم فدای تو کردهام؟
هوش مصنوعی: اما چه میتوان کرد که خودم به اشتباه راهی را انتخاب کردهام و کارهای نادرستی انجام دادهام.
هوش مصنوعی: من به دام شیری افتادهام که در شکار شیران تبحر دارد و نمیتواند از دستگیری آنها فرار کند.
هوش مصنوعی: به محض اینکه من به اوج رسیدم و درخشان شدم، تو گفتی که مانند ماهی به دام افتادم.
هوش مصنوعی: وقتی مانند ماه به زیبایی و لطافت جلوه کردم، در دام عشق گرفتار شدم. حالا چه شده که اینگونه به دام افتادهام؟
هوش مصنوعی: اکنون در این وضعیت سخت، کسی جز تو را ندارم که به دادم برسد و کمکم کند.
هوش مصنوعی: بفرما که مکان محبوبم کجاست، چون من به او نیاز دارم و دلتنگم، دکتر من کجاست که بتواند به این درد من رسیدگی کند؟
هوش مصنوعی: عزیز من، ای زیبای من، از محبت چهرهات، چشمان بد و هر نوع زشتی دور باشند.
هوش مصنوعی: عشقی که به آن دل بستهای، زیباییاش تو را نگران نکند، چون او نیز درگیر دغدغهها و مشکلات خودش است.
هوش مصنوعی: نگذار درد بر دل تو بیفتد، زیرا نمیخواهم دلتنگی و غم تو را ببینم. امیدوارم هیچگاه از سرمای ناامیدی و غم بر دلت اثر نگذارد.
هوش مصنوعی: اگر پرندهای باشد، آن را در دام میندازم و اگر صبح باشد، آن را به شب میبرم.
هوش مصنوعی: هیچکس جز فکر تو نمیتواند به او نزدیک شود؛ دل لطیف تو نیز از جنس شیشه نیست و قدرت آسیبپذیری ندارد.
هوش مصنوعی: مانند زنجیرهای تیره و پیچیده پراکنده و آشفته نباش، مانند مهر که از دل آتش میدرخشد، بیتاب و ناآرام مباش.
هوش مصنوعی: هم اکنون شرابی در کام ما ریخته شده است که غم و اندوه را از جان ما دور کرده است.
هوش مصنوعی: بیایید تا با نوشیدن می، خوشحال باشیم و دلمان را از غمها رهانیم.
هوش مصنوعی: اگر میدانیم که تلخی زندگی را میتوان با شیرینی مقابله کرد، چرا باید جان شیرین خود را به تلخی بسپاریم؟
هوش مصنوعی: خوش آمدی ای سرو خوش قامت و آزاد، زیبای ختن! تو همچون شمعی برافروخته و دلنشینی.
هوش مصنوعی: از گلهای زیبا و معطر، لیوانی پر از شراب قرمز خواست و از چشمان پر از اشک و خون، همان شراب را طلب کرد.
هوش مصنوعی: عطر دلانگیز را با زیباییهای معشوق آمیخته و شراب خالص را در جام ریختند.
هوش مصنوعی: زیبایانی در مجلس گرد هم آمدند، شادی را بیشتر کردند و غم را کمتر کردند.
هوش مصنوعی: وقتی شمعی روشن شد، مانند زمرد درخشان، چهره عروس ختن را میپوشاند و زیباییاش را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: مشتری که شگفتیهایش مانند خورشید درخشان است، بر سر سربازان و سرکشان جهان سلطنت میکند و گشایش و فراخی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: درخت طوبی مانند به خاطر غمها و نگرانیها خم شده است و آتش ناشی از دود و دم به جهان آسیب زده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق محبوب، دل مملو از احساسات و شور و هیجان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.