سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۳ - مدح امیرالمومنین عثمان
آنکه همت ورای کیوان داشت
جیب جان نور نقد قرآن داشت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲ - اندر بدایت کمال نبوّت
آدم و آنکه شمّت جان داشت
پای دامانش بر گریبان داشت
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۴ - فی افتخار نفسه علی اهل عصره
تری خویش حرف پنهان داشت
ورنه کاغذ چه طاقت آن داشت
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت
سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت
ناکرده گنه باز ز من روی نهان کرد
من هیچ نمیدانم او را که بر آن داشت
یکبار بروی تو نگه کردم وایجان
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
دلم عشق ترا چون جان نهان داشت
مسوز آن دل که عشقت را چو جان داشت
به چشمم عشق تو خوش لقمه ای بود
چو خوردم استخوان اندر میان داشت
زبانم سوخت چون نام غمت برد
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
هر زخم جفایی که فلک پنهان داشت
زد بر دل ما از قضا فرمان داشت
ای دور فلک دست فرو هل که به صبر
با زخم تو پای بیش ازین نتوان داشت
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
یعنی که وبالش آن نشان داشت
کهآمیزش تیر در کمان داشت
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۴۲
اول دل من، عشق رخت در جان داشت
چون پیدا شد مینتوان پنهان داشت
آن رفت که در دیده همی گشتم اشک
کامروز به زور باز مینتوان داشت
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۵) حکایت سؤال کردن آن مرد دیوانه از کار حق تعالی
کمال ملک درویشی چنان داشت
که آن طاقت ندانم تا توان داشت
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
جمالش مُلکِ خوبی در جهان داشت
بخوبی درجهان او بود کآن داشت
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
زدست آسمان هر دل که جان داشت
گرش دستست هم بر آسمان داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۰ - در فضیلت امام شافعی
دو ابن عم رسول حق چنان داشت
که دینش از هر دو نور جاودان داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۳ - در پرداختن این داستان
اگرچیزی ترازش رازیان داشت
بگردانیدم از طرزی که آن داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
کمین بر انس و جان زلفش چنان داشت
که هر موییش جانی بر میان داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
شه آن اندیشه در دل همچو جان داشت
ولیکن چرخ در پرده نه آن داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
تو گفتی نرگسش سرخی ازان داشت
که از خون ریزیش گلرخ نشان داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ترا اکنون سخن باید چنان داشت
که از خود باید آن را هم نهان داشت
عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
رخش را قطرههای خون نهان داشت
بروشد خونفشان گر سنگ جانداشت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۲ - آغاز عشقنامۀ خسرو و گل
سخن در وقت خاموشی چنان داشت
که یک یک موی او گویی زبان داشت