گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن

 

سبک نامه به ویس دلستان داد

ز کار رام او را مژدگان داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى

 

یکی را سغد و خوارزم و چغان داد

یکی را شام و مصر و قیروان داد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

روزی دل من مرا نشان داد

وز ماه من او خبر به جان داد

گفتا بشنو نشان ماهی

کو نامهٔ عشق در جهان داد

خورشید رهی او نزیبد

[...]

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۸ - النوبة الثالثة

 

زان گونه شرابها که او پنهان داد

یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

زان گونه پیامها که او پنهان داد

یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷- سورة الاعراف‏ » ۱۵ - النوبة الثالثة

 

زان گونه شرابها که او پنهان داد

یک ذره بصد هزار جان نتوان داد

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۰ - سورة ق‏ » ۱ - النوبة الثالثة

 

عشق آمد و جان و دل فراجانان داد

معشوق ز جان خویش ما را جان داد

ز آن گونه شرابها که او پنهان داد

یک ذره بصد هزار جان نتوان داد

میبدی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین

 

فرود آمد رقیبان را نشان داد

درون شد‌، باغ را سرو روان داد

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر

 

صلای درد شیرین در جهان داد

زمین بر یاد او بوسید و جان داد

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون

 

جان داد و به جانور جهان داد

زین بیش خزینه چون توان داد

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی

 

چون راز نهفته بر زبان داد

جانان طلبید و زود جان داد

نظامی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲

 

چون لعل توام هزار جان داد

بر لعل تو نیم جان توان داد

جان در غم عشق تو میان بست

دل در غمت از میان جان داد

جانم که فلک ز دست او بود

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۰

 

در عشق تودل هزار جان تاوان داد

تن در ستم هاویهٔ هجران داد

چو دید که ره نیست به وصلت هرگز

خون گشت و به صد هزار زاری جان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنش گفت این که در عالم نشان داد

خدایت ای برادر عقل ازان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۰) حکایت بهلول و حلوا و بریان

 

که حق چون این طعامم این زمان داد

چگونه این زمان با او توان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

دوان شد پیر و سر سوی جوان داد

دگر ره دل بدست دلستان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

بگفت این و بکرد آهی و جان داد

عفاالله جز چنین جان چون توان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

پس آنگه گفت آن ساعت که جان داد

چه گفت از من ترا و چه نشان داد

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی

 

به بانگی چارصد اشتر چو جان داد

منت زین غُصّه نتوانم نشان داد

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴