گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح وزیر صدر جهان

 

ای صاحبی که صاحب صاحبقران توئی

وندر جهان کسی بهست از جهان توئی

صدری کز او نبازد خلق جهان توئی

بدری که او بنازد بر آسمان توئی

اندر بر سعادت و اقبال دل توئی

[...]

سوزنی سمرقندی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۹ - نعت چهارم

 

بی قلم از پوست برون خوان تویی

بی سخن از مغز درون دان تویی

نظامی
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید

 

هرچه خواهی آن کنی سلطان توئی

بر جراحتهای ما درمان توئی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام

 

آنچه دیدی و آنچه بینی آن تویی

خویش را بشناس صد چندان تویی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد

 

شاهباز عالم جانان توئی

یک دو روزی در صور مهمان توئی

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم

 

مر مرا در پرده راز جان توئی

کلّ مقصود من از دوجهان توئی

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷۸

 

ای خدایی که مفرح بخش رنجوران توی

در میان لطف و رحمت همچو جان پنهان توی

خسته کردی بندگان را تا تو را زاری کنند

چون خریدار نفیر و لابه و افغان توی

جمله درمان خواه و آن درمانشان خواهان توست

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶۲

 

آنکه جان گویند خلقی، آن تویی

وانکه شیرین تر بود از جان تویی

شهر دل ویران شد از بیداد تو

ورچه ویران تر شود، سلطان تویی

در بلای فتنه نتوان زیستن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴

 

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی

انفس و آفاق را میوهٔ بستان تویی

از ره صورت ترا آدم خاکیست نام

چونکه به معنی رسی صورت رحمان تویی

مهد سلیمان کشید باد به تاثیر مهر

[...]

اوحدی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای که در اقلیم دل‌ها حاکم و سلطان توئی

جمله عالم یک تن تنها و در وی جان توئی

از که جویم انس دل چون مونس جان یاد تست

با که گویم درد خود هم غایت درمان توئی

گر لب از گفتار بندم هم توئی اندیشه ام

[...]

حسین خوارزمی
 

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۳ - نامه اول

 

درد مرا مایه درمان تویی

آرزوی دیده گریان تویی

صوفی محمد هروی
 

جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱ - آغاز

 

وز آن رو که پیدا و پنهان تویی

به هر چه افتدم چشم دل آن تویی

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

ما را چه شک درین که بغیر از تو هیچ نیست

چون دیده ام یقین که نهان و عیان تویی

عالم ز نور روی تو پیدا و روشن است

ظاهر شده بصورت کون و مکان تویی

هم عقل و نفس و روح و عناصر ملائکه

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

عشاق را حیات بجانست و جان تویی

جان را اگر حیات دگر هست آن تویی

هر جا مهیست پیش رخت هست ناتمام

ماه تمام روی زمین و زمان تویی

یوسف اگر چه بود بخوبی عزیز مصر

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲