گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

آنی که چو تو گردش ایام ندارد

سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد

چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد

چون دام بناگوش توبه دام ندارد

بادی نبزد در همه آفاق که از ما

[...]

سنایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۸

 

عشقست طلسمی که در و بام ندارد

آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد

بس حله الوان به قد عشق بریدند

یک جامه به اندازه اندام ندارد

بادی که وزد وجد کند مست محبت

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰

 

میخانه چو من رند نکو نام ندارد

از می کشیم شکوه لب جام ندارد

از ثابت و سیاره گردون بحذر باش

کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد

هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵۸

 

پروای خط آن عارض گلفام ندارد

از سادگی این صبح غم شام ندارد

پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر

یک دانه بغیر از گره دام ندارد

با دوری دلها چه کند قرب مکانی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۲

 

دور قدح را مه تمام ندارد

روشنی ماه این دوام ندارد

بر لب کوثر شکسته است سبویش

هر که به کف وقت صبح جام ندارد

با همه دلها یکی است نسبت آن زلف

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد

خود کیست که سر در پی این دام ندارد!

شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند

سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد

سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

آغاز محبت دگر انجام ندارد

این صبح قیامت ز قفا شام ندارد

در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست

این بادیه امن دد و دام ندارد

خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۲

 

گل در چمن از رشک تو آرام ندارد

جز لخت دل خون شده در جام ندارد

با غنچهٔ گل شور شکرخند لبت نیست

مژگان ترا دیدهٔ بادام ندارد

لطف تو دهد لذت شیرینی جانم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۷

 

سعی نفس جز شمار گام ندارد

قاصد ما نامه و پیام ندارد

هر سر و چندین‌ جنون هواست د‌‌ر اینجا

منزل کس احتیاج بام ندارد

این علما جمله تابع جهلایند

[...]

بیدل دهلوی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

آن مرغ که جز در چمن آرام ندارد

پیداست که مسکین خبر از دام ندارد

کافر نکند آنچه کند چشم تو با خلق

این ترک سپاهی مگر اسلام ندارد

آغاز مکن راه غم عشق که صد ره

[...]

یغمای جندقی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

نومیدی ما گردش ایام ندارد

روزی که سیه شد سحر و شام ندارد

بوسم لب دلدار و گزیدن نتوانم

نرم ست دلم حوصله کام ندارد

مفرست به طوف حرم دوست نسیمی

[...]

غالب دهلوی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۱۹ - و برای او

 

هر که به کف قوت صبح و شام ندارد

راحتی از زندگی به کام ندارد

در بر اغیار و یار هیچ ندارد

مرد تهی‌دست احترام ندارد

گر بود از نسل معن و حاتم وقاآن

[...]

صامت بروجردی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

هر صاحب نامی دمی آرام ندارد

آسوده دل آنکو بجهان نام ندارد

منعم تو و آنخانهٔ پرگندم و صد غم

درویش جوی غصهٔ ایام ندارد

آن مرغ که رقصان شده از دیدن دانه

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

دل نیست هر آندل که دلارام ندارد

بی روی دلارام دل آرام ندارد

هر کار ز آغاز به انجام توان برد

عشق است که آغاز وی انجام ندارد

یک خاصیت عشق همین است که عاشق

[...]

صغیر اصفهانی