فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۷
هرانکس که بودی مر او را همال
ازان نامدارن برآورده یال
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
ز میرین یکی بود کهتر به سال
ز گردان رومی برآورده یال
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۱
چنو نیست مر قیصران را همال
جوانیست با فر و با برز و یال
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۵ - سخن دقیقی
برآمد برین میهمانی دو سال
همی خورد گشتاسپ با پور زال
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۵ - سخن دقیقی
به زاول نشستست مهمان زال
برین روزگاران برآمد دو سال
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۶ - سخن فردوسی
من این نامه فرخ گرفتم به فال
بسی رنج بردم به بسیار سال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴
به گیتی نداری کسی را همال
مگر بیخرد نامور پور زال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۶
جهانجوی را آن بد آمد به فال
بفرمود کش سر ببرند و یال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۱
زواره بیامد به نزدیک زال
وزان روی رستم برافراخت یال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۴
سپاسم ز یزدان که بگذشت سال
بدیدم یکی شاه فرخ همال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶
ز پانصد همانا فزونست سال
که تا من جدا گشتم از پشت زال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶
کسی سوی رستم فرستاد زال
که لختی به چاره برافراز یال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۷
بکوبمت زین گونه امروز یال
کزین پس نبیند ترا زنده زال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۷
دگر گنج سام نریمان و زال
گشایم به پیش تو ای بیهمال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۸
تن کشته را خاک باشد نهال
تو از کشتن من بدین سان منال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۰
نه سیمرغ کشتش نه رستم نه زال
تو کشتی مر او را چو کشتی منال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۳۰
ز تیر گز و بند دستان زال
همی مویه کردند بسیار سال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲
بران سال کودک برافراخت یال
بر شاه کابل فرستاد زال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲
همانگه چو روی پسر دید زال
چنان برز و بالا و آن فر و یال
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۷
چنین گفت رودابه روزی به زال
که از داغ و سوگ تهمتن بنال