سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷ - یفعل الله مایشاء، و یحکم مایرید
همه فانی شویم و تو باقی
همه مست توایم و تو ساقی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۸۲ - فی العبودیّة
چون شود حکمت قدم ساقی
تو کنی اختیار در باقی
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۰ - در رنج و زیان جان از تن
جان ز دین گشته فربه و باقی
عقل و دین تا شده است چون ساقی
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲۲
ای پیش کفت جود فلک زراقی
ابنای ملوک مجلست را ساقی
من بنده ز پای میدرآیم ز نیاز
دریاب که جز دمی ندارم باقی
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
درد هجران تو خون کرد دلم
ثم اجری الدم من آماقی
ساقیام داد از آن درد خلاص
احسن الله جزاء الساقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم
پیاپی شد غزلهای عراقی
بر آمد بانگ نوشا نوش ساقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزمگاه
صراحیهای لعل از دست ساقی
به خنده گفت «باد این عیش باقی»
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
صفیر مرغ و نوشانوش ساقی
ز دلها برده اندوه فراقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی
چو عاشق مست گشت از جام باقی
ز مجلس عزم رفتن کرد ساقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)
چو دوری چند مِی در داد ساقی
نماند از شرم شاهان هیچ باقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار
نبیذی چند خورد از دست ساقی
نماند از شادمانی هیچ باقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه
ز شادی چون تواند ماند باقی
که مه مطرب بود خورشید ساقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو
بر آمد ناگه از گردون طراقی
ز ایوانش فرو افتاد طاقی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۱ - تأسف بر مرگ شمسالدین محمد جهان پهلوان
گر او را فیض رحمت گشت ساقی
جهان بر وارثانش باد باقی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر
لطفش به گه صبوح ساقی
لطفی است چنانکه باد باقی
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
در گفتن حالت فراقی
حرفی ز وفا نماند باقی