گنجور

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم

 

تا در آمد صبا به طوّافی

نفسِ روزگار شد صافی

حمیدالدین بلخی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش

 

چون سوسن اگر حریر بافی

دُردی خوری از زمین صافی

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۲ - جنگ کردن نوفل با قبیلهٔ لیلی

 

می‌کرد چو حاجیان طوافی

انگیخته صلحی از مصافی

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۲) حکایت سلیمان علیه السلام و شادروانش

 

چنان ملکی عظیمش بود صافی

که قانع بود در زنبیل بافی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۴) حکایت بشر حافی که نام حق تعالی بمشک بیالود

 

در اوّل روز می‌شد بشرِ حافی

ز دُردی مست امّا جانش صافی

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

چو خس بر روی دریا در طوافی

چو غواصی ندانی چند لافی؟

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

ز خوان و کاسهٔ خود چند لافی‌‌؟

ز سودا کاسهٔ سر دار صافی

عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲ - در نعت حضرت سید المرسلین(ص)

 

نباشم جاهل وزن و قوافی

درین شیوه مرا طبعی است کافی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

در این بحر حقیقت در طوافی

نظر کن در درون بحر صافی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

بقدر عقل اینجاگاه لافی

ولی اینجا نگشتستی توصافی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید

 

جدائی نیست هستم بُشر حافی

درون جان ودل در عشق صافی

عطار
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۱ - در بیان آنکه نور انبیاء و اولیاء و مؤمنان قدیم است و قایم به خدا. حدوث و عدد در صورت ایشان باشد نه در معنی‌شان. از اینرو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که « کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین »  و از آن سبب یک نفس‌اند که همه زنده به نور حق‌اند چون نظر به نور ایشان کنی جمله را یک بینی و اگر به صورتشان نگری متعدد نماید همچنانکه آفتاب در صد هزار خانه می‌تابد خانه‌ها متعدداند اما نور یکی است از این جهت مصطفی صلوات اللّه علیه مؤمنان را نفس واحد خواند که آن یگانگی مخصوص بدیشان است، باقی همه متعدداند ظاهراً و باطناً. مثلا هر کس را در خانه‌ی خود چراغی هست از مُردنِ چراغِ یکی، خانه‌ی دیگری تاریک نشود. زیرا هر یکی جدا چراغی دارند. الا چراغ خانه‌ی مؤمنان چون آفتاب است که اگر غروب کند یا منکسف گردد همه خانه‌ها تاریک شوند و در تقریر آنکه هر که مدح اولیا می‌کند در حقیقت مداح خویشتن است چنانکه مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز می‌فرماید

 

چون شدی همچو آینه صافی

دیگر از خویشتن کجا لافی ؟

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۳ - در حقیقت اجابت دعا

 

ورد رنجور چیست؟ «یا شافی»

وان بیچاره؟ « انه کافی »

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۴۵

 

سرا فاضل آفاق رکن ملت و دین

توئی که زبده اسلاف و فخر اخلافی

هر آن رموز کز آن عین عقل قاصر ماند

کند حقایق آن را بیانت کشافی

چگونه گوهر و صفت بسلک نظم آرم

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳