گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۰

 

ما جز به غم عشق تو سر نفرازیم

تا سر داریم در غمت دربازیم

گر تو سر ما بی سر و سامان داری

ماییم و سری در قدمت اندازیم

ابوسعید ابوالخیر
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را

 

که ما از چیز مردم بی نیازیم

به داد و دین همی گردن فرازیم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان

 

نیامد وقت آن کاو را نوازیم؟

ز کار افتاده‌ای را کار سازیم؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را

 

به شیرین گفت هین تا رخش تازیم

بر این پهنه زمانی گوی بازیم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۶ - رای زدن خسرو در کار فرهاد

 

که با این مرد سودایی چه سازیم

بدین مهره چگونه حقه بازیم

نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی

 

بی‌مهره و دیده‌، حُقه بازیم

بی‌پا و رکیب رخش تازیم

نظامی
 

عطار » مختارنامه » باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید » شمارهٔ ۵

 

با خویش همیشه عشقِ خود میبازیم

وز خویشتن و جمالِ خود مینازیم

از خویش چو هیچ کس دگر نیست پدید

یک لحظه به هیچ کس نمیپردازیم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۴) حکایت آن طفل که با مادر ببازار آمد و گم شد

 

بدو گفتند پس با تو چه سازیم

که تو می‌سوزی و ما می‌گدازیم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

دوئی منگر که ما بیچون رازیم

که یک پنهان خود را مینوازیم

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۱۱

 

ما جز به غم عشق تو سرنفرازیم

تا سرداریم در غمت سربازیم

گر تو سرما بی سر و پایان داری

ماییم و سری، در قدمت اندازیم

اوحدالدین کرمانی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱۵

 

آن وقت آمد که ما به تو پردازیم

مرجان ترا خانهٔ آتش سازیم

تو کان زری میان خاکی پنهان

تا صاف شوی در آتشت اندازیم

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۸

 

مست و لایعقل و دردی کش و خم پردازیم

رند و شوریده و دیوانه و شاهد بازیم

شهر بی‌فتنه نباشد زِچو ما شیفتگان

که بتی می‌شکنیم و دگری می‌سازیم

زاهدان را به چه زادند و چه می‌پروردند

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب دوازدهم - در تضرّع و خاتمت کتاب » بخش ۱

 

که بگذاردم گر تو بنوازیم؟

که برداردم گر تو بندازیم؟

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

جان خود را فدای او سازیم

سر خود را بپای او بازیم

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳