میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۶- سورة الانسان (الدهر)- مکیة » النوبة الثالثة
دل داده بسی بینم و دلدار یکی
جوینده یار بی عدد، یار یکی.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۲- سورة اللیل- مکیة » النوبة الثالثة
دلداده بسی بینم و دلدار یکی
جوینده یار بیعدد، یار یکی!
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
هرکه زان گور داغدار یکی
زنده بگرفتی از هزار یکی
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۸۱۵
تا یافت دلم بزلف تو نزدیکی
چون خطّ تو شد بخردی و باریکی
عشق دهن و زلف تو خوش کرد مردا
اندر دل و دیده تنگی و تاریکی
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۰ - باز گستاخی و حسد کردن مریدان بعد از آنکه توبه و استغفار کرده بودند
روشنی شد بدل به تاریکی
صحت تن به رنج باریکی
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی
مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی
ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی
که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی
ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ
در شمارش یک و هزار یکی
خاک را با زر اعتبار یکی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۹
ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی
ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر
نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی
دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶
دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی
یکی تو دشمن جانیّ و روزگار یکی
به خون من دو زبردست، هم زبان شده اند
نگاه مست یکی، چشم میگسار یکی
دو فتنه گر به کمین دل رمیدهٔ ماست
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی
مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی
سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست
که سایرست در اعداد بی شمار یکی
کسی که مدعی سستی اساس وفاست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح مظفر الدّین شاه و صدر اعظم
به آب و رنگ، دو گل راست اعتبار یکی
گل بهشت یکی، طلعت نگار یکی
غذای روح من آمد، دو راح روحانی
شراب عشق یکی، لعل نوش یار یکی
مرا کشد به سوی خویش، دوست با دو کمند
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۵ - افکار نغز
به روشنایی افکار نغز، پی نبرد:
قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی
درین خیال ز دست خیال باریکم:
به صورت قلم افتادهام ز باریکی