گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۷

 

ز بهر تن شاه غمخواره‌ایم

نه از کوشش و جنگ بیچاره‌ایم

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵

 

تو دانی که ما سخت بیچاره‌ایم

نه بر جای خواری و پیغاره‌ایم

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۱

 

که ما بیگناهیم و بیچاره‌ایم

همیشه به رنج ستمکاره‌ایم

۱ بیت
فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب

 

ز دوران مگر مانده بیچاره ایم

گرفتار این زال پتیاره ایم

۱ بیت
اسدی توسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱۴ - کشتن فرامرز، مهارک هندی را

 

تو دانی که ما سخت بیچاره ایم

همه بر تن خود ستمکاره ایم

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۴

 

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم

لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پاره‌ایم

تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر

بی‌رخ خورشید ما می دانک ما آواره‌ایم

الصلا ای عاشقان‌هان الصلا این کاریان

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۹

 

ما قحطیان تشنه و بسیارخواره‌ایم

بیچاره نیستیم که درمان و چاره‌ایم

در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار

در شکر همچو چشمه و در صبر خاره‌ایم

ما پادشاه رشوت باره نبوده‌ایم

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

سعدی » بوستان » باب دهم در مناجات و ختم کتاب » بخش ۱ - سرآغاز

 

تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم

فرو مانده نفس اماره‌ایم

۱ بیت
سعدی
 

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۵ - درخواب دیدن سام، پری‌دخت را

 

غم کار ما خور که غمخواره‌ایم

بکن چار? ما که بیچاره‌ایم

۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶۵

 

تا واله نظاره آن ماهپاره ایم

از خود پیاده ایم و به گردون سواره ایم

سیر وجود ما نتوان کرد سالها

هر چند قطره ایم ولی بیکناره ایم

هستی ما و نیستی ما برابرست

[...]

۱۴ بیت
صائب تبریزی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مثنوی پیک صبا

 

ما زیاده غمگسار آواره ایم

در غریبی بی کس و بی چاره ایم

۱ بیت
وفایی مهابادی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۴ - خاکیم و تند سیر مثال ستاره‌ایم

 

خاکیم و تند سیر مثال ستاره‌ایم

در نیلگون یمی به تلاش کناره‌ایم

بود و نبود ماست ز یک شعلهٔ حیات

از لذت خودی چو شرر پاره‌پاره‌ایم

با نوریان بگو که ز عقل بلند دست

[...]

۵ بیت
اقبال لاهوری