ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳
آزردن ما زمانه خو دارد
مازار ازو گرت بیازارد
وز عقل یکی سپر کن ارخواهی
کهت دهر به تیغ خویش نگذارد
تعویذ وفا برون کن از گردن
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶
کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بیحاصل؟
[...]
ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۲۵ - اندر پدید آمدن انواع از شخص
بدانه گندماندر چیست کو مر خاک و سرگین را
چنان کردست کآنرا کس همین زین دو نپندارد
چگونه بی سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب اورا بیاغارد
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
[...]
خواجه عبدالله انصاری » مواعظ » موعظهٔ دوازدهم - در امر به اوصاف حمیده و منع از اوصاف ناپسندیده
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
همیشه نام نیکو دوست دارد
ابی حقی که باشد حق گزارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
یکی گاه هنر خارا گذارد
یکی گاه سخن دانش نگارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
سراسر ملک خود او را سپارد
که به زو مهتری دیگر ندارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
فراوان وصف هر چیزی شمارد
چو بر خوانی بسی معنی ندارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
دمان ابری که سیل مرگ آرد
به بوم ماه تا ماهی ببارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
و گر گیتی به رویم سختی آرد
مرا روزی به دست تو سپارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
و گر میغی ز گیتی سر برآرد
به جای سرزنش زو سنگ بارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
کند سستی و آن را بر ندارد
مر آن را برده و خورده شمارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
اگر خوبی کنی تن پیش دارد
وگرنه بر سر دل جان سپارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
نورزد مهر و نیز افسوس دارد
نگوید خوب و ننگش بر شمارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
پشیمان گردی و سودی ندارد
بسی خون مر ترا از دیده بارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
نیینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
خبر دارید کاو در دل چه دارد
به من بر، رحمت آرد یا نیارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
همیشه در دل من ابر دارد
ازیرا زین دو چشمم سیل بارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
سرشک از چشم آن کس بیش بارد
که انده جسم او را ریش دارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
جهان جز مرگ پیش من چه آرد
بجز شمشیر بر جانم چه بارد